اقیانوس سیاه



برای انقلاب سه‌تا چیز خیلی مهمّه:

1. یکی رهبری قدرتمند

2. نیتی بسیار شدید، به طوری که خیلی از مردم از جانشان بگذرند!

3. الگو و نظام جایگزین!



در ایران تقریبا هیچکدوم از این سه تا وجود نداره!

یعنی مخالفان این نظام، نه رهبر درست و درمونی دارند! (هرکدوم رو که دستگیر می کنند، به چیز خوردن میافتن!)

نه نیتی مردم شدیده. اگر چه نیتی هست، امّا کسی به خاطر گرانی گوشت و . نمیاد جلو توپ و تانک و .

نه جایگزین مناسبی یافت شده!  برای مثال آمریکا، قبله‌ی روشنفکران، خودش در حال زواله!


پس بی خیال انقلاب!

بریم دنبال اصلاح!


در یکی از شهرهای اطراف تهران (مناطق حاشیه ای و پر از فساد و فحشا و .)، از چهل پنجاه دانش آموز در یک مدرسه دولتی پرسیدم که بین سه گزینه‌ی زیر، کدوم رو انتخاب می‌کنید:

1- غلط کردیم انقلاب کردیم، همون شاه بهتر بود!

2- خوب شد که انقلاب کردیم، امّا باید مثل غربی‌ها میشیدیم.

3- همین انقلاب خوبه، فقط به اصلاحات نیاز داره!


تقریبا چهار یا پنج نفر گزینه اوّل رو انتخاب کردند.( اونها هم از جهت  بی اطّلاعیشون بود. چون وقتی ازشون پرسیدم مردم چرا در سال 57 انقلاب کردند، واقعا مونده بودند و جواب درستی نداشتند! )


هیچکس گزینه‌ی دو رو انتخاب نکرد!

با اینکه کامل توضیح دادم.

نمی دونم چرا! شاید این سوال، روایی کافی نداشت!

(اینم بگم که از من هیچ ترسی نداشتند! همون طور که عدّه‌ای از گزینه‌ی یک طرفداری کردند، بقیه هم میتونستن از گزینه‌دو طرفداری کنند، امّا نکردند. شواهد دیگه ای هم موجوده که اینجا جاش نیست!)


مابقی، همگی به گزینه سوم رای دادند.

هیچکس ایراد زیربنایی نسبت به انقلاب نداشت. همه‌شون از برخی مسئولین می نالیدند و فحش می دادند!



برای خودم خیلی عجیب بود، خودم فکر می کردم که گزینه ی دو، بیشتری رای رو بیاره، امّا هیچ رأیی نیاورد!


مشاهدات جالب دیگه‌ای هم داشتم که بعدا میگم!


برای انقلاب سه‌تا چیز خیلی مهمّه:

1. یکی رهبری قدرتمند

2. نیتی بسیار شدید، به طوری که خیلی از مردم از جانشان بگذرند!

3. الگو و نظام جایگزین!



در ایران تقریبا هیچکدوم از این سه تا وجود نداره!

یعنی مخالفان این نظام، نه رهبر درست و درمونی دارند! (هرکدوم رو که دستگیر می کنند، به چیز خوردن میافتن!)

نه نیتی مردم شدیده. اگر چه نیتی هست، امّا کسی به خاطر گرانی گوشت و . نمیاد جلو توپ و تانک و .

نه جایگزین مناسبی یافت شده!  برای مثال آمریکا، قبله‌ی روشنفکران، خودش در حال زواله!


پس بی خیال انقلاب!

بریم دنبال اصلاح!


بسم الله

خیلی وقت بود که میخواستم درس های طرح ولایت رو تو وبلاگم قرار بدم. امّا وقت نمیشد.

امّا الآن یه بحث غیررسمی شروع کردم.

فلسفه اخلاقش  

تو اینجا هستش:

http://www.sampadia.com/forum/threads/113165/


معرفت شناختی:

http://www.sampadia.com/forum/threads/113175/

با خودم گفتم من که دارم مطالب رو اونجا مینویسم، یه کپی هم اینجا بذارم.


إن شاءالله بقیه رو هم که شروع کردم، لینکش رو قرار میدم.


اگر سر بزنید  و نکاتی که به نظرتون رسید رو اینجا بفرمایید ممنون میشم.


چند روز پیش یکی بهم تیکه انداخت و  گفت این همه گرونی شده ! البته آمریکا هیچ غلطی نمی تونه بکنه!


اونجا جواب نداشتم. البته گفتم تقصیر منافق های داخلیه. امّا جواب دلچسبی نبود!



امّا دیروز یکی بهم  گفت : آمریکا هیچ غلطی نمی تونه بکنه، فقط ما رو میکنه!

منم بهش گفتم داداش، شما رو خیلی ها چیز می کنن امّا فقط برای آمریکا درد داشت، اینو یادت مونده!

خلاصه همه‌ش بهش خندیدند.

(منظورمم از خیلی ها، و اصلاح طلبان بود! )


خیلی اوقات مخاطب سخنان و جهانگیری اصلا مشخص نیست کیه!

نمی دونم اینا چشون شده!

مثلا یه سری خطراتی رو گوش زد می کنه که اصلا معلوم نیست از طرف کیه!
اینا هی میگن حزب اللهی ها توهم توطئه دارند!
بابا حزب اللهی ها حداقل طرفشون مشخصه، میگن آمریکا در حال توطئه است!

امّا این یارو  اصلا معلوم نیست که کی رو میگه!



یا مثلا گاهی اوقات میگن که فلان کار باید بشود!
یا معنای بشود عوض شده!
یا اینکه اینا در اون لحظه شخصیتشون عوض شده و کس دیگری هستند (اسکیزوفرنی!)

برای درک این مسأله، فیلم "ذهن زیبا" رو توصیه میکنم.


بحث طاغوت رو که در قسمت قبلی مطرح کردم پیگیری کردم.


عضویت در تلگرام، به صورت معمولی موجب سلطه‌ی غربی‌ها بر ما نمیشه. یعنی عرفا سلطه و ولایت صدق نمیکنه.


امّا اگر یک قشر کثیری از مردم به تلگرام برن، دشمن با اطلاعات اونا میتونه یک سلطه و ولایت نسبی بر کشور پیدا کنه. و از این جهت استفاده‌ی از تلگرام، یه جورایی رجوع به طاغوت محسوب میشه.


به عبارت دیگر، قضیه تلگرام اینطوریه که به صورت عادی با عضویت یک نفر، مشکلی پیش نمیاد، امّا با عوضیت حداکثری ملیّت، مثل وضعیت فعلی، سلطه و ولایت طاغوت رخ می دهد. برای مثال، در انتخابات ما به راحتی دخالت می کنند، بحران ارزی ایجاد می کنند، فساد ایجاد می کنند و . . 

البته این قضیه برای افراد خاص فرق میکنه. مثلا عضویت یک وزیر یا رئیس یا . میتونه به اندازه عضویت کل مملکت آسیب داشته باشه.



جمع بندی در شرایط فعلی:

نباید به تلگرام برویم، مگر اینکه سود حضورمون بیشتر از ضرر آن برای جامعه‌ی اسلامی باشه.



اینم بگم که حضور ما مذهبی ها، حضور دیگران را توجیه می کند. یه جوری باید این قضیه رو هم درست کرد. نمی دونم چجوری!


ما به عنوان یک انسان، در هر لحظه گزینه‌های مختلفی برای تنخاب کردن داریم:
برای مثال:
درس بخونم یا نخونم!
خدا رو بپرستیم یا نپرستیم!
این لباس رو بپوشم یا اون یکی!
به رئیسی رای بدم یا !
از فلانی انتقاد کنم یا نکنم!
از این راه برم یا نرم!
به اون خانوم یا آقا نگاه کنم، یا نکنم!
و هزاران گزینه‌ی دیگری که می توان آن‌ها را انتخاب کرد!

امّا یک لحظه صبر کنید! شما در یک لحظه، فقط یک یا تعداد محدودی از گزینه‌های پیش‌روی خودتان را می توانید انتخاب کنید.
برای حل این مشکل، شما باید گزینش کنید.
به عبارت دیگر، باید دید که کدام گزینه خوب یا خوب‌تر است و باید آن را انتخاب کرد.

امّا اینجا یک سوال دیگر پیش می‌آید: آیا برای گزینش، هیچ ملاک و معیاری وجود دارد یا خیر؟
و اگر وجود دارد، آن ملاک و معیار چیست؟

اندیشمندان مختلف، در پاسخ به این سوالات، جواب‌های مختلفی ارائه کرده‌اند و مکاتب مختلفی ایجاد کرده‌اند، که به صورت کلّی می توان آن‌ها را به دو دسته تقسیم کرد:
1. مکاتب غیرواقع‌گرا
2.مکاتب واقع‌گرا

مکاتب غیرواقع‌گرا، می‌گویند که هیچ ملاک و معیاری به غیر از میل و خواست فرد یا افراد وجود ندارد. یعنی کار خوب، همان است که فرد یا افراد به آن میل دارند و باید همان را انجام داد.
تنها اختلاف این دسته از اندیشمندان این است که میل جمع مهم‌تر است یا میل فرد یا میل موجود دیگری مثل خدا!

امّا مکاتب اخلاقی واقع‌گرا، می گویند که برای انتخاب، ملاک و معیاری غیر از میل افراد وجود دارد و آن ملاک واقعی است. امّا در خود ملاک اختلاف دارند، مثلا یکی می گوید ملاک قدرت است و دیگری هم می گوید که ملاک، سود است و دیگری .


من سه تا شبهه دارم، که نمیذاره برم تو تلگرام:

1. غربی‌ها بر تلگرام سیطره دارند و نمی‌گذارند که ما کار مثبتی کنیم. مگر اینکه خیلی تیز باشید و بتونید از ابزار خودشون علیه خودشون استفاده کنید! که البته از دست هرکسی برنمیاد و این افراد معدود هستند!


2. حضور ما مذهبی‌ها موجب تایید حضور دیگران هم می شود!


3. حاکمیت و قوانین تلگرام دست غربی هاست و عضویت در تلگرام، به نوعی پذیریش حاکمیت غربی‌هاست که طاغوت هستند. یعنی عضویت در تلگرام مساوی پذیرش طاغوت است که حرام است. واقعا با چه مجوزی میشه این پذیرش طاغوت رو توجیه کرد؟


طبق مطالعاتی که داشتم، عمق دعوای بین اسلام و مدرنیسم، در بحث اخلاق هستش!


حتی یه بار یادمه از اساتید شنیدم که آیت‌الله مصباح یزدی فرمودن که : اگر من الآن با این علومی که دارم، جای شماها بودم، سراغ رشته‌ی اخلاق می رفتم و در این رشته کار می کردم!


امّا چرا اخلاق اینقدر مهمّه!؟ قبل از پاسخ به این سوال، باید اوّل اخلاق رو معنا کنیم. اخلاق از منظر فلسفی، همون علمیه که به بایدها و نبایدها می پردازه و میگه که خوب چیه و بد چیه و چکار بکنیم و چکار نکنیم!؟  اخلاق، ارزش‌های موجود در زندگی انسان رو بیان میکنه!


اگر دقّت بکنید، اخلاق، نقطه اتّصال دانش‌ها با ارزش‌ها است. 


در علم اخلاق هستش که دانش‌های ما، ارزش‌ها و باید و نبایدهای زندگی ما رو شکل میده!

و اتّفاقا جای سخت کار همینه.

برای مثال، ما سال‌ها ست که فلسفه‌ی غرب رو نقد می کنیم، فلسفه‌ی اسلامی هم داریم، امّا چون نتونستیم از این فلسفه و دیگر علوم موجود بایدها و ارزش‌های متناسب با زندگی انسانی رو تولید کنیم، باز هم همون نظام اخلاقی غرب بر جامعه‌ی ما حاکمه!


این دقیقا همون نقد مقام معظم رهبری به فلسفه‌ی موجود در حوزه‌های علمیه است. رهبری تذکّر داده‌اند که فلسفه2ی اسلامی باید به متن جامعه بیاد. چطوری میاد، از طریق همین اخلاق!


إن شاءالله روزی که اخلاق اسلامی در جامعه‌ به بلوغ برسه، اون روز فرهنگ و تمدّن غرب نابود شده!


إن شاءالله در قسمت بعدی، یک تطبیق میدانی که روی اخلاق جامعه انجام دادم رو  در وبلاگ قرار میدم، که عمق قضیه رو احساس کنید!

(در موضوع خرید کالای ایرانی)


مشخص شد، که از نظر ما، دعوا بین تمدّن اسلامی و مدرن هستش. امّا الآن این دعوا در چه وضعیه؟!


از اینجا به بعد دیگه بحث فلسفه تاریخه!


تا همین اواخر، یه عده میگفتن که تاریخ در یک سیر مشخص پیش میره و نهایت این سیر، همین تمدّن امروزین غربه! مثل فوکویاما.

البته تو یران  هم خیلی از این اصلاح‌طلب‌ها از این دیدگاه‌ها دارند و طبق این دیدگاه میگن که باید در نظام جهانی هضم بشیم!

البته الآن که این پیام رو می نویسم، خود فوکویاما هم این رو قبول نداره. امّا به نظرم اصلاح‌طلبها قبول دارند، چون هیچ توبه‌نامه‌ای ازشون ندیدم!!!


البته قبل از فوکویاما، نظریه پردازان قدر دیگری هم بودند که نظریه‌ی سیر تک خطی تاریخ رو رد کرده بودند، مثل پیتریم سوروکین (موسس دانشکده  جامعه‌شناسی دانشگاه هاروارد آمریکا) و پیتر برگر (نظریه‌پرداز مشهور آمریکایی) و .


سوروکین  که همون پنجاه شصت‌سال قبل، پیش بینی کرده بود که یک تمدّن معنوی و عرفانی وری کار خواهد آمد.


پیتر برگر  هم که اوّل اونوری بود، اواخر عمرش گفت که  دین داره بر میگرده (به عرصه اجتماع) و .


الآن که اونوری ها دیدن قضیه داره بیخ پیدا می‌کنه، شروع کردن به ارائه‌ی نظریات ترکیبی! نظریات ترکیبی چی میگن؟! به طور خلاصه حرف نظریات ترکیبی اینه:


مردم هم دارن مدرن میشن  و  هم دارن غیرمدرن میشن. یعنی مثلا فرهنگ مردم، ترکیبی از فرهنگ اسلامی و مدرنیسم است! همین!



این نظریه فعلا شواهد خوبی داره. مثلا تو جامعه‌ی ایران مردم زیادی رو می بینید که تو ظاهرشون، هم نمادها اسلامی وجود داره و هم نمادهای مدرن!



امّا آیا این وضع ماندگار است؟!




در یکی از شهرهای اطراف تهران (مناطق حاشیه ای و پر از فساد و فحشا و .)، از چهل پنجاه دانش آموز در یک مدرسه دولتی پرسیدم که بین سه گزینه‌ی زیر، کدوم رو انتخاب می‌کنید:

1- غلط کردیم انقلاب کردیم، همون شاه بهتر بود!

2- خوب شد که انقلاب کردیم، امّا باید مثل غربی‌ها میشیدیم.

3- همین انقلاب خوبه، فقط به اصلاحات نیاز داره!


تقریبا چهار یا پنج نفر گزینه اوّل رو انتخاب کردند.( اونها هم از جهت  بی اطّلاعیشون بود. چون وقتی ازشون پرسیدم مردم چرا در سال 57 انقلاب کردند، واقعا مونده بودند و جواب درستی نداشتند! )


هیچکس گزینه‌ی دو رو انتخاب نکرد!

با اینکه کامل توضیح دادم.

نمی دونم چرا! شاید این سوال، روایی کافی نداشت!

(اینم بگم که از من هیچ ترسی نداشتند! همون طور که عدّه‌ای از گزینه‌ی یک طرفداری کردند، بقیه هم میتونستن از گزینه‌دو طرفداری کنند، امّا نکردند. شواهد دیگه ای هم موجوده که اینجا جاش نیست!)


مابقی، همگی به گزینه سوم رای دادند.

هیچکس ایراد زیربنایی نسبت به انقلاب نداشت. همه‌شون از برخی مسئولین می نالیدند و فحش می دادند!



برای خودم خیلی عجیب بود، خودم فکر می کردم که گزینه ی دو، بیشتری رای رو بیاره، امّا هیچ رأیی نیاورد!


مشاهدات جالب دیگه‌ای هم داشتم که بعدا میگم!



-------------------------------------


پاسخ یکی از نظرات:


خواهش میکنم. من اینجور بحث ها رو وظیفه ی خودم میدونم.

----------------------
اوّل یه نکته راجع به کار در مدرسه:
با توجّه به سخت بودن کار آماری، من خودم بیشتر سعی میکنم که به روش مردم شناسی کار رو جلو ببرم.
یعنی کارم بیشتر جهت مشاهده‌ای داره نه پرسش نامه.
این جور پرسش ها رو هم با کلّی مقدمه چینی انجام میدم.
امّا پرسش هایی که کمتر باعث حسّاسیت میشه رو خیلی زیادتر انجام میدم.
------------------------------
راجع به این مطلب:

"خوب ببینید شما میگید خودتون هم قبول دارید که قابل نعمیم نیست اما عنوان این مطلب رسما داره تعمیم رو نشون میده شما گروه خاص و بسیار کوچیکی از دانش آموزان را در عنوان تبدیل کردید به مردم و توپرانتز هم نوشتید نتیجه میدانی :) "

اصل نیتی مردم یه چیز مسلّمی هستش.
یعنی واقعا مردم ناراضی هستن و کسی شک نداره.
امّا اگر به سوال من دقت کنید، متوجّه میشید که من قصد دارم، جهت نیتی رو مشخص کنم. یعنی میخوام بگم که مردم از اصل نظام ناراضی هستن یا از مسئولین و برخی از قوانین و . . از معنای واژه ی اصلاحات، در گزینه ی سوم هم همین معنا قابل استخراجه.

با این رای گیری، جهت نیتی مشخص شد.

خب، حالا بیاید به متن جامعه، به افراد ضد انقلاب نگاه کنید یا رسانه های معاند.
اینها از  نیتی مردم، نیتی اونها از اصل نظام رو نتیجه میگیرن، نه نیتی از مسئولین و قوانین و . .


با توجّه به اینکه تحقیق من، در یک منطقه ی محروم و پر از فساد و فحشا انجام گرفته بود، اولا ادعای معاندین رو رد میکنه و میگه که استدلال اونها صحیح نیست. ثانیا  این فرضیه رو در ذهن ایجاد میکنه که  شاید اکثر مناطق، اینگونه باشد.


علی ایّ حال. من این پاسخ رو در اصل مطلب میذارم، تا شبهه ای پیش نیاد.


به تکمیل قبلی:


1. باز هم به چندتا کلاس  رفتم و همان نتیجه به صورت مشابه به دست اومد.

2. دوتا از دوستان دیگر هم به مدارس دیگه رفتن و دوباره همین واقعه مشابه شد.



بازم میگم که قصد تعمیم ندارم. نمیخوام بگم که همه مردم ایران یا دانش آموزان اینگونه هستند.

فقط میخوام یک فرضیه ی قوی، برای تفسیر نیتی مردم ایجاد کنم.


با سلام

1- بنده وبلاگ های زیادی رو دنبال می کنم و تقریبا همه شون رو دوست دارم.

اکثرشون قشنگ هستن، ولی چون برای همه مفید نمی دونم، اسم نمی برم!


2-  فقط وبلاگ‌هایی که خوشم میاد رو طبق حروف الفبا ذکر میکنم.

(اینم بگم که من تو دنبال کردن وبلاگ‌ها در درجه‌ی اوّل، محتواشون برام مهمّه و بعد ارتباط)




paragraph.blog.ir - پاراگراف



halazun.blog.ir - حـ ـون


israfil.blog.ir - سرباز عقل


اگر یادتون باشه، قبلا گفته بودم که میخوام این قضیه ی نبرد تمدّنی رو به صورت عملی در جامعه تطبیق بدم.

علی الحساب رفتم یک پیش آزمون انجام دادم.
( وقتی میگم پیش آزمون، یعنی خیلی جدّی نگیرید، هنوز آزمون اصلی انجام نشده)

جامعه‌ی مورد آزمایش: طلّاب
تعداد افراد: 46
تعداد سوالات: 27


متغیّرها:
چندتا متغیّر داشتم، برای انکه حوصله تون سر نره، اصلی ها رو میگم:
یه متغیّر مستقل اصلی داشتم به نام لذّت گرایی و یک متغیّر وابسته‌ی اصلی داشتم به نام گرایش به خرید کالای خارجی.

فرضیه:
هرچه لذّت گرایی افزایش پیدا کند، میزان گرایش به خرید کالای خارجی بالاتر می  رود.



نتیجه:

همبستگی  بین این دو متغیّر، تقریبا  0.27 بود.  یعنی بین این دوتا، همبستگی مثبت وجود داره و فرضیه ی من تایید میشه، امّا این همبستگی کمی ضعیفه، همبستگی قوی، بالا 0.30 محسوب میشه.(طبق گفته ی اساتید.)


البته خودم انتظار بیشتری داشتم و باز هم البته این آخر کار نیست.

این فقط یک پیش آزمون بود، الآن باید برم سوالات رو بررسی کنم و اصلاح کنم، تا برای آزمون اصلی آماده بشه.
اون موقع نتیجه ی دقیق مشخص میشه.

--------------------


حالا ربطش به نبرد تمدّنی چیه؟
چارچوب نظری من این بود که ما در حال یک نبرد تمدّنی هستیم و در این نبرد تمدّنی، عده ای از مردم، فرهنگ غرب رو پذیرفته اند و در نتیجه فرهنگ اونا غربی شده .
یکی از نتایج فرهنگ غربی هم، لذّت‌گرایی هستش و این لذّت گرایی، به حوزه‌ی اقتصاد هم نفوذ کرده و داره به اونجا آسیب میزنه!
به عبارت دیگر، بخشی از اقتصاد ما، به خاطر اخلاق لذّت‌گرایی داره آسیب می بینه!


1. صف اوّل: 

برای پیگیری کارهای مسکن مهرِ یکی از اقوام، رفته بودم شرکت عمران پرند. غلغله ای بود. برای پرسیدن یک سوال هم باید تو صف می ایستادم!!!

ملّت همینجور به فحش و بد و بیرا میگفتن!

فقط یکی از دفاع کرد. اونم برگشت گفت که خودش بازیچه ست!  :)


بگذریم، تا حالا این همه فحش گروهی به رو، یکجا ندیده بودم.



2. صف دوم:

در بلوار امین، بعد از سه راه سالاریه به سمت میدان ارتش، ترافیک شده بود. علّت را نمی دانستم.

بعد از اینکه کم کم جلو رفتیم، دیدم که ایستگاه صلواتی برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) چایی می دهد. خیلی ناراحت شدم که برای یک ثواب، این همه حق الناس مرتکب می شوند!

امّا نکته‌ی مهم‌تر، چیز دیگری است. تقریبا همه‌ی ماشین هایی که کنارخیابان برای خوردن چایی، آن هم به صورتی دوبل و کجکی توقّف کرده بودند، مدل بالا و شاسی بلند بودند!!!


3- صف سوم:

داشتم میرفتم فروشگاه جانبازنِ پردیسان برای خرید(البته نه مرغ، بلکه چیزهای دیگه)، دیدم ملّت برای مرغ صف کشدن! بینشون چندتا طلبه‌ی ملبّس هم دیدم.

صبح بود و خیابان خلوت بود. از فاصله‌ی ده بیست متری، اونا رو با انگشت به خانومم نشون دادم و گفتم : اینا رووووووو!

چندتاشون برگشتن منو نگاه کردن!

خانومم گفت، نزن این حرفارو، یه روز خودت هم دچار میشی!!!

گفتم: اونا رو بی خاطر بی پولی شماتت نمی کنم، بلکه به خاطر این آبروریزی تحقیر میکنم. ( حالا چرا اینو گفتم، تا آخرصبر کنید.)

بماند که اینا بی پول هم نیستن، چون وقتی از صف میان بیرون، می بینی دست هرکدومشون کلّی مرغ و گوشته!

خداشاهده، اون موقع که هنوز گوشت و مرغ گرون نشده بود و با عزّت می رفتیم مغازه، ماها توان خرید چنین حجمی از گوشت و مرغ رو نداشتیم، که الآن بخوایم بیایم با همون قیمت و بلکه بالاتر ، امّا با ذلّت بخریم. ( یعنی اصلا عزّت و ذلّتش مهم نیست، ماها اصلا نمی تونیم چنین حجمی از گوشت و مرغ رو بخریم.)





جمع بندی: 

از عدم اعراض مردم در صف مرغ و همچنین این همجه‌ی بی دلیل به مرغ یارانه ای ( که تفاوت محسوسی با قیمت آزاد نداره) ، همچنین از حجم خرید مردم و مقایسه ی اون با صف های دیگه، این فرضیه در ذهن ایجاد شد که این قحطی زده ها، به هیچ وجه فقیر نیستند، بلکه اکثرشون پولدار هستند. پولدارهای گدا گشنه! دله! حریص  و


شواهد:

تو این ایّام به چندتا طلبه و غیرطلبه صحبت کردم، دیدم اونا هم وضع مشابهی دارند، یعنی :

1- اصلا نرفتن از این اجناس یارانه ای بخرن!

2- توان خرید چنین حجمی از گوشت و مرغ رو ندارند.

3- عزّتشون بهشون اجازه نمیده که به خاطر این چیزا، خودشون رو به آب و آتش بزنند.


----------------------------

پ.ن1: این تازه جای خوب قضیه ست. برای مثال شهریه‌ای که من از حوزه می گیرم و رفقایی که مثل من هستند، حدودا یک میلیون و دویست سیصد هزارتومنه ( که حالا شخص من، با پول های غیراز شهریه، تا دوبرابر هم درآمد دارم، مستاجر هم نیستم، ماشین شخصی هم دارم. ) این جای خوب قضیه ست. امّا طلبه هایی رو سراغ دارم که شهریه شون هفتصد هزارتومنه! این بیچاره ها نهایتا پول اجاره خونه میتونن بدن و نان خالی! به نظر شما، چنین کسانی رو میشه در صف مرغ و گوشت دید؟!


پ.ن2:  بماند ک فقر، بیشتر از اینکه یک واقعیت عینی باشد، یک احساس درونی است. برای مثال، خیلی از طلبه ها، با این شهریه ی کم احساس رضایت بالایی از زندگی دارند،  امّا کسانی رو میشناسم که با حقوق های چند میلیونی، احساس فقر می کنند. برای مثال، یکی از رفقام، رفته بود کفشِ 700 هزارتومنی خریده بود، بعد احساس فقر میکرد که چرا نتونسته کفش 3 میلیون بخره!!!!! (جالب اینه که طرف میره سبد کالا هم میگیره!)

اون وقت ما با کفش 20  و 40 هزارتومنی خوشیم!


داشتم تو کتابخونه دور میزدم که چشمم به یک کتاب افتاد!

"ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان"


این کتاب شامل نتایج یک پیمایش ملّی هستش و نظرات مردم رو راجع به چیزهای مختلف جمع‌آوری کرده.

مجری هم وزارت ارشاد بوده ظاهرا!


تا اونجایی که فهمیدم، مثل اینکه سه بار این پیمایش انجام شده.


یکی از چیزهایی که در تورّق کتاب، نظر من رو جلب کرد، نگاه مردم نسبت انقلاب بود. از مردم پرسیده بودن که نظر شما راجع به نظام جمهوری اسلامی چیه:

گزینه 1: همینوطوری خیلی خوبه

گزینه 2: به اصلاحات نیاز داره

گزینه 3: به تغییرات زیرساختی نیاز داره!


(مضمون گزینه ها رو نقل کردم.)



نتیجه هم این بود که اکثریت قاطع مردم، گزینه‌ی یک و دو رو انتخاب کرده بودند. گزینه‌ی 3 به نظرم حدود 20 یا 30 درصد رای داشت.


از این استاد‌های ناامید خیلی حالم بهم میخوره!

کم هم نیستن!

یه بار سر کلاس نظریه‌ها، به یک از اساتید ناامید تیکه انداختم که استاد! از این کتاب نظریه‌ها فقط سیاهی و ناامیدی می‌باره!

برگشت گفت : بله! این‌ها نخبگانی بودند که واقعیت جامعه‌ را درک کردند و دچار یاس ناامیدی شدند!



امّا من به شدّت امیدوارم!

به چند دلیل:

1. طبق آمارها و شواهد میدانی، جامعه‌ی ما رو به رشد است.


2.  سقوط‌هایی هم که داشتیم، غالبا از سنخ فرهنگی بودند.  و این سقوط‌ای فرهنگی، در ظاهر بود نه باطن.

برای مثال، اوّل انقلاب، خیلی از زن‌ها، یا به زور یا از سر جوزدگی، چادری شدند، و حالا همون‌ها بی‌خیال شدند و عدّه‌ای که مردم از انقلاب برگشته‌اند!

نه آقا! این سقوط ساختگی است و از اوّل فتحی خاصی صورت نگرفته بود!



خیلی از اوقات به این استناد می‌کنند که با افزایش تحصیلات، سطح دین‌داری کاهش پیدا می‌کند. یعنی بی‌دینی با آگاهی صورت می‌گیرد. امّا نکته:

اوّلا خیلی از تحصیلات، ربطی به دین ندارد و این رابطه، صرفا به خاطر فضای دانشگاهی کشور هستش که بخش عظیمی از اون دست بی‌دین‌ها و غرب‌زده‌هاست.


ثانیا هرکسی ندونه، ما دیگه میدونیم که اکثر تحصیلات دانشگاهی، تکرار طوطی‌وار حرف‌های دیگران هستش به طوری که در عرصه‌ی علوم انسانی ما تقریبا هیچ تولید سطح بالا و فاخری از خودمون نداریم ( مگر به ندرت).

یعنی حتّی اساتید ما هم طوطی‌وار درحال تکرار هستند.

(حوزه هم دست کمی از این فضا نداره، فقط با این تفاوت که طوطی‌وار حرف علمای سلف تکرار میشه و تقریبا فقط شاگردهای علّامه طباطبایی هستند که حرف نو دارد و موارد نادر دیگر!)


3.  اگر همیق به جامعه نگاه کنیم، خواهیم دید که مومنان از اسلام و انقلاب و . دست برنمی دارند تا ظهور دولت یار!

طبق احادیث، هربلایی سر مومن بیارن، باز هم از حبّ اهل بیت (علیهم السّلام) دست برنمی داره.


هفت موج اصلاحات

نوشته‌ی حمید پارسانیا



خیلی وقت بود که یک کتاب عالی و باحال نخونده‌بودم.

اصلا نمی‌‎تونستم سرجام بشینم.

تمام تعاریفی که راجع به کتاب و نویسنده‌ش شنیده بودم رو حق یافتم!


خلاصه کتاب:

این کتاب به بررسی هفت نظریه برای اصلاح رابطه‌ی بین مردم و حکومت می‌پردازه. ( از قاجار تا زمان حال)


نظریه اوّل: عدالتخانه

نظریه عدالت‌خانه که علمای شیعه هم پیگیرش بودن و شکست خورد و یک تحلیل قشنگ راجع به عملکرد علمای مخالف ت در آن عصر و بعد از آن.


نظریه دوم: سکولاریزاسیون

بررسی نظریه‌ی غربزده‌های دوران قاجار و علل شکست آنها و .


نظریه سوم: نظریه پردازان رادیکال

بررسی مارکسیسم  و کوشش‌ها ناکام آنها


نظریه چهارم: ولایت فقیه

همون نظریه ولایت فقه خودمون! + زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی و .


نظریه پنجم: رهبری کاریزماتیک

بررسی نظریه‌ی مذهبی‌های غربزده!

همون نظریه ماکس وبر هستش!


این فصل از کتاب برای من غوغا بود!

ماکس وبر رو تازه اینجا شناختم. اینجا فهمیدم که چرا وبر، از سه کنش و چهار اقتدار صحبت میکنه!



نظریه‌ی ششم: بسیج توده‌ای و جامعه‌ی مدنی

از اینجا به بعد نقد و بررسی گفتمان همین اصلاح‌طلب‌های خودمونه!


نظریه ششم: هفتمین گفتمان

ترکیب نظریه ششم، با فضای پست مدرنیستی هستش.

در این بیان میشه که غرب با شکّاکیت به بقیه حمله میکنه تا ایدئولوژی خودش رو حاکم بکنه.



اگر در مجموع بخوام فقط یک نکته از این کتاب بگم، اینه:

اصلاح‌طلب‌های ایران، هیچگاه موفق نخواهند بود، چون نظریات اصلاح‌طلبانهی غربی، در فضای اجتماعی غرب کارآمد هستند و فضای ایران، با اصلاحات به شکل فضای غربی درنمی‌آید، بلکه نیاز به تغییرات ساختاری و اساسی است.


یعنی بالاخره یا اصلاح‌طلبان در انقلاب هضم می‌شوند یا دروغگویی آنان آشکار خواهد‌شد و جامعه‌ی ایران، با آنان مقابله خواهد‌کرد.


این خلاصه‌ی آخر، واضح بود؟!



خیلی‌ها نسبت به این سیل ابراز ناراحتی کردند و میگفتند که کاش اتفاق  نمی‌افتاد.

اگرچه تلخی‌هایی هم داشت، امبا من خوشحالم، به چند دلیل:


1. بسیاری از نقاط ایران با کم آبی شدید روبرو بودند، این باران‌ها، حداقل بخشی از منابع آب زیرزمینی رو جبران میکنه. به حدّی که وزیر نیرو برگشته میگه با ترسالی مواجه هستیم. ( ترسالی، متضاد خشکسالی)


2. اگرچه کم آبی داشتیم، امّا مشکل اصلی، در مدیریت آب بود. حالا که آب زیاد شده، فعلا یکی از بهانه‌های مسئولین بی‌خاصیت گرفته شده.


3. بخشی از قشر مرفّه و بی‌دین مملکت کم شد! ( تو اخبار گفت که برای حادثه شیراز پنج میلیارد تومن اختصاص دادن، درحالی این پول، شاید به اندازه‌ی 5تا از ماشین هایی که سیل برد باشه!!! :))) )


4. خیلی ها رو دیدم که یاد خدا افتادند. ذکر خدا در همین حد هم خوبه!


5. از همه مهم‌تر، بی کفایتی این مسئولین روشن شد. یعنی درسته که سیل اومده و عده ای جان باختند. امّا اگر این هزینه‌های جانی و مالی، باعث بصیرت یک ملّت بشه، واقعا ارزش داره. (شبیه زله بم)




پ.ن: امروز داشتم میومدم قم. برای استراحت در مجتمع ارشیا توقّف کردیم. یه عدّه زیرانداز پهن کرده بودند و نشسته بودند.  بعضی از خانم ها هم اصلا حجاب خوبی نداشتند. 

یه دفعه باد اومد و همه فرار کردند تو ماشین و


من و خانومم که تو ماشین بودیم، زدیم زیر خنده!

به خانومم گفتم: تو این عیدی، خدا زده تو نخ نهی از منکر!!


این غربزده ها یه کم بدشانس هستند.

تا میان یه کم شتاب بگیرن و مردم رو ببرند تو فاز ایسم ها غربی، یه بلای طبیعی میاد و همه ی فکر و ذکر مردم رو میبره به جای دیگه!

و دقیقا در همون جای دیگه، نیروهای حزب اللهی حاضر هستند. (حالا معلوم نیست که حزب اللهی ها میرن به جایی که خدا میخواد، یا خدا معرکه رو میبره به جایی که حزب اللهی هستند. الله  اعلم!! )

اگر از این زاویه نگاه کنید، هم جنگ نعمت بود، هم زله، هم سیل و هم خیلی از بلایای طبیعی دیگر.


این وسط فمنیست ها کلّا از بدشانسی مادرزاد رنج می برند.

با این قضیه ی پیری جمعیت، نه تنها  خیلی از این طرح های فمینیستی، تو مجلس تصویب نخواهد شد، بلکه به حول و قوه الهی، طرح های مخالف فمنیسم، درحال تصویب هستش.


تلویزیون یه برنامه ای پخش کرد و گفت که چاپ پول بی پشتوانه، باعث کاهش ارزش پول ملّی میشه.

یه کم فکر کردم، گفتم خب ما میتونیم از این قضیه علیه آمریکا و اروپا استفاده کنیم.

یعنی بیایم دلار و یوروی بی پشتوانه و چاپ کنیم و پخش کنیم تو بازار، تا ارزش پول اونا بیاد پایین!!!

فکر کنید با این پول های بی پشتوانه چه کارها که نمیشه کرد!؟

مثلا بیام دلار چاپ کنیم و با دلار از کشورهای دیگه وارد کنیم. بعد دوباره بریم صادر کنیم.
در حقیقت کاغذ خالی مصرف میکنیم و حجم اقتصاد کشورمون چندبرابر میشه!!


اگر امکان وقوعی داشته باشه، عجب کار خفنی میشه!

حالا که ماه مبارک رمضان شروع شده، احتمالا با صحنه های روزه‌خواری هم مواجه شده‌اید.
اینکه در خیابان چگونه باید نهی از منکر کنیم بماند.(تفصیل فراوانی دارد.)
امّا در جمع های فامیلی:
جمع‌های فامیلی هم اقسامی دارند که الآن فقط به یکی از آن‌ها می پردازم، یعنی فقط متکبّرها!!!

بعضی‌ها هستند که خیلی متکبّر هستند و انگار از دماغ فیل افتاده‌اند و اصلا شما را آدم حساب نمی‌کنند. اگر پولدار و تحصیل‌کرده هم که باشند، دیگر هیچ! فقط حرف خودشان را درست می‌دانند.

روش برخورد:
اوّلین کار این است که آن ها را خاضع کنید. امّا چگونه؟!
باید مؤلفه‌های ارزشی جامعه را در سطح بالایی کسب کنید. 
مؤلفه‌های ارزشی چیست؟ علم، ثروت، شغل و منزلت اجتماعی، از مؤلفه‌های عام ارزش اجتماعی هستند، و تقریبا در تمام جوامع، هرکسی که این‌ها را داشته‌باشد، فردی ارزشمند محسوب می‌شود و هرچه فرد این مؤلفه‌ها را بیشتر کسب کند، ارزش او هم بالاتر می‌رود.
 احیایانا ارزش‌های خاصّ اجتماعی هم وجود دارند. مثلا ممکن است دین‌داری در جامعه‌ای ارزش محسوب شود و هرچه تظاهر به دین‌داری افزایش یابد، ارزش و منزلت فرد هم بالاتر می رود و یا برعکس، در برخی جوامع، دین‌داری، نماد عقب‌ماندگی است و تظاهر به دین‌داری، موجب کاهش ارج و قرب افراد در جامعه شود.(تشخیص این موارد با خود افراد است.امّا در این حد عرض کنم که در جامعه‌ی ایران، دین‌داری هنوز به ضدارزش تبدیل نشده‌است بلکه هنوز ارزشمند محسوب می‌شود.شاید هر دینداری این مسأله را تجربه کرده باشد.بگذریم.)

عامل ثروت که به درد ما مذهبی‌ها نمی‌خورد. چون غالبا یا ثروت آنچنانی نداریم، یا اگر داشته باشیم، نمایش ثروت و تجمّل و . کار درستی نیست. 
(ناگفته نماند که پس از خرید خانه و ماشین، خیلی ها متواضع تر شدند. بالاخره پراید 83 در حد خودش ارزش داره.)
پس می‌ماند دو عامل عمومی: علم و شغل.

مؤلفه‌ی شغل هم بد نیست، امّا شغل عالی و خوب که به کار ما بیاید کم است، پس به درد توصیه‌ی عمومی نمی‌خورد.

می‌ماند مؤلفه‌ی علم.

علم، یکی از بهترین مؤلفه‌هاست، زیرا هم مورد سفارش دین است و هم فواید دنیوی دارد و هم کسب آن راحت‌تر است،پس این عامل را از دست ندهید.

حالا از این علم چطوری استفاده کنیم؟! پاسخ: استفاده از عوامل ارزشی راه‌های گوناگونی دارد. مثلا گاهی اوقات، صرف اینکه شما عالم هستید یا مدرکی دارید، باعث می‌شود که به حرف شما گوش دهند. این جزو موارد ساده‌ی آن است. (در بعضی از این روستاها، کسی که مدرک کارشناسی دارد، در حد خدا مورد پرستش و پذیرش قرار می گیرد. ولو با مدرک های مزخرف !!! )

امّا خب، گاهی اوقات قضیه به این سادگی نیست و باید علمتان را به رخ بکشید. (صبر کنید! منظور از به رخ کشیدن این نیست که بروید مدرکتان را قاب کنید و بزنید به دیوار، یا اینکه گوش فلک را کر کنید که من عالم و باسواد هستم، نه، منظور چیز دیگری است. باید متواضعانه علمتان را به رخ بکشید!!! امّا چطوری؟ ادامه‌ی مطلب را بخوانید.)

برای فهم مطلب،  کمی برمی‌گردیم به مباحث خداشناسی و انسان‌شناسی. طبق آن مباحث، هرکسی آثار خودش را از آن جهت که آثار کمالش هستند، دوست دارد و به خلق اثر می‌پردازد. (برای جا افتادن مطلب یک مثال میزنم، امّا پیشاپیش بابت آن عذرخواهی می‌کنم. مثال: یکی از مشمئزکننده‌ترین صحنه‌هایی که هرکسی در طول عمر خود با آن مواجه شده است، مدفوع به جامانده در سرویس‌های بهداشتی عمومی است. امّا این صحنه را مقایسه کنید با مدفوع خودتان. نه تنها حالتون بد نمیشه، بلکه آن را با نگاهتان تا سوراخ کاسه تولت مشایعت می‌کنید و چون اثر خودتونه و دوستش دارید!!! (این هم از طنز امروز)).

خب، ادامه‌ی مطلب: طبق مطلب بالا، افراد متکبّر آثار خودشان را خیلی دوست دارند. برای مثال، چون خودشان و دارایی و افعال خود را اکمل کمالات حساب می‌کنند، دائم راجع به آن‌ها صحبت ‌می‌کنند و تولید اثر می‌کنند.( برخلاف انسان متواضع که وجود خود و بسیاری از چیزها را کمال نمی‌داند و در نتیجه از تولید اثر پیرامون خود و آن‌ها خودداری می‌کند و در نهایت، کم‌حرف و کم‌اشتباه و . می‌شود.)



این دقیقا همان‌جایی است که باید مچ افراد متکبّر را گرفت. مثال :
یکی از اقوام بود که ثروت زیادی داشت و در جمع‌های فامیلی خیلی صحبت می‌کرد. قدیم ها اصلا ما و امثال ما را ادم حساب نمی‌کرد. چندبار در جمع‌ها خلوت و خودمونی که صحبت می‌کرد و می رفت که در تعریف از خود اوج بگیرد و به مرزهای خالی بندی وارد بشود، خیلی محترمانه مچش را گرفتم و گفتم که اینجا احتمالا اشتباه می کنید. خلاصه چندین بار و در چندین نوبت این قضیه تکرار شد. الآن دیگر طرف از من حساب می برد، سوالات شرعی می پرسد، جلوی من هر  حرفی نمی زند. الآن وقتی به سراغش میروم، خیلی بهتر گوش می‌دهد و احتمال پذیرش در او خیلی بیشتر شده است.(کما اینکه در چند مورد توانستم خودش و خانواده اش را قانع کنم.)

این راه‌کار، مجرّبّ است.




این را هم باید لحاظ کنید که گاهی اوقات، این افراد متکبّر، با این که به حق یقین دارند، باز هم قبول نمی ‌کنند. البته این ها فرعون نیستند و راه هایی وجود دارد که از نظر عملی آن ها را تغییر داد. مثلا یکی از اقوام بود که نماز نمی خواند. سنّش هم بالا بود. می دانستم که می داند نماز خواندن کار خوبی است ولی غرورش اجازه نمی داد که به نصیحت منِ بچّه گوش دهد. تصمیم گرفتم که برای پایمال نشدن غرورش، با او معامله کنم. آن موقع ها من چفیه می انداختم، افراد بسیاری در فامیل از چفیه ی من بدشان می آمد. (داستان های فراوان دارد و کار داشت به جاهای باریک می کشید.)

به طرف گفتم بیا معامله کنیم. من چفیه ام را بر میدارم، به یک شرط، شما باید نماز بخوانید. طرف می دانست که من برای این چفیه چه کارها که نکرده ام و برای من چیز عزیزی است. قبول کرد که معامله کند و الآن چند سال است که نماز می خواند. (بماند که دوسه ماه بعدش رفتم معمّم شدم.)

اوّلین قدم در نهی از منکر انسان‌های متکّبّر این است که آن ها را خاضع کنید. امّا چگونه؟!

باید مؤلفه‌های ارزشی جامعه را در سطح بالایی کسب کنید.

مؤلفه‌های ارزشی چیست؟ علم،ثروت،شغل و منزلت اجتماعی،از مؤلفه‌های عام ارزش اجتماعی هستند،و تقریبا در تمام جوامع،هرچه افراد این مؤلفه‌ها را بیشتر دارا باشند،ارزش آن‌ها بالاتر می‌رود.[1]

عامل ثروت که به درد ما مذهبی‌ها نمی‌خورد. چون غالبا یا ثروت آنچنانی نداریم،یا اگر داشته باشیم،نمایش ثروت و تجمّل و . کار درستی نیست.[2]

مؤلفه‌ی شغل هم بد نیست،امّا شغل عالی و خوب که به کار ما بیاید کم است،پس به درد توصیه‌ی عمومی نمی‌خورد.

مؤلفه‌ی علم،یکی از بهترین مؤلفه‌هاست،زیرا هم مورد سفارش دین است و هم کسب آن راحت‌تر است.

 

استفاده از علم راه‌های گوناگونی دارد.گاهی اوقات،صرف اینکه شما عالم هستید یا مدرکی دارید،موجب پذیرش حرف شما می‌شود.

گاهی قضیه به این سادگی نیست و باید علمتان را به صورت عملی نشان دهید. امّا چگونه؟!

 

کمی برمی‌گردیم به مباحث خداشناسی و انسان‌شناسی.[3] هرکسی آثار خودش را از آن جهت که آثار کمالش هستند،دوست دارد و به خلق اثر می‌پردازد.

طبق این مطلب،افراد متکبّر آثار خودشان را خیلی دوست دارند. برای مثال،چون خودشان و دارایی و افعال خود را اکمل کمالات حساب می‌کنند،دائم راجع به آن‌ها صحبت می‌کنند.( برخلاف انسان متواضع که وجود خود و بسیاری از چیزها را کمال نمی‌داند و در نتیجه از صحبت پیرامون خود خودداری می‌کند و در نهایت،کم‌حرف و کم‌اشتباه و . می‌شود.)

این دقیقا همان‌جایی است که باید مچ افراد متکبّر را گرفت. مثال :

یکی از اقوام متکبّرما،چندبار که در جمع‌های خلوت و خودمونی صحبت می‌کرد و می رفت که در تعریف از خود اوج بگیرد و به مرزهای خالی بندی وارد بشود،خیلی محترمانه مچش را گرفتم و گفتم که اینجا احتمالا اشتباه می کنید. خلاصه چندین بار این قضیه تکرار شد و پذیرش حرف‌های من در این فرد به شدّت بالا رفت.

 

#حیات_طیبه



[1] رک: کتب جامعه‌شناسی عمومی،فصل‌های مربوط به قشربندی. برای مثال آناتومی جامعه،فرامرز رفیع‌پور،فصل یازدهم:قشربندی و نابرابری اجتماعی.

(همچنین کتاب‌های تخصصی جامعه‌شناسی قشربندی.)

[2] عامل ثروت همیشه عامل ارزش نیست. برای مثال،در سال جنگ تحمیلی،ثروت و تجمّل ضدارزش محسوب می‌شد و زهد و ساده زیستی در بین مردم ارزش بیشتری داشت. برای مطالعه‌ی بیشتر: رک: توسعه و تضاد،فرامرز رفیع‌پور،بخش دوم ،دوران بعد از انقلاب،فصل تغییرات درونی در نظام اجتماعی در بعد از انقلاب. همچنین همان کتاب،بخش سوم،فصل دگرگونی ارزش‌های مجدد جامعه،بعد از 1368.

[3] رک:  کتاب‌هایی که به بحث علّت غایی در افعال اختیاری می‌پردازند. مانند : خداشناسی، عبدالرّسول عبودیت و مجتبی مصباح، بخش صفات الهی، صفت حکمت

انسان شناسی، صفدر الهی راد، فصل مربوط به هدف آفرینش انسان



تا حالا چندبار برای من رخ داده که با طرفداران ادیان و فرقههای مختلف مواجه بشم و بحث کنم.[1]

یکی از کلیدی‌ترین نکاتی من رو تو بحث موفق کرد، اعجاز قرآن بود! چطوری؟! الآن میگم، خیلی راحت بود!

 

طرفداران ادیان دیگر، وقتی که می‌خواستند از دین خود دفاع کنند، به آن‌ها میگفتم آیا دلیلی دارید که این دین شما از سوی خدا آمده است؟!

کمی فکر می کنند و وقتی دلیلی پیدا نمی کردند، میگفتند خودت دلیل داری که اسلام از سوی خدا آمده است؟

با اقتدار می گفتم که بله، اسلام معجزه دارد!

با شنیدن این جواب، ذوق زده می شدند و می گفتند دین ما هم معجزه دارد، مسیح مرده زنده می‌کرد و !

من هم میگفتم کو! کجا؟ من که نمی بینم؟!  شاید مورخین جعل کرده باشند![2]

آن ها در جواب می گفتند، معجزه ی اسلام کو؟!

من هم میگفتم بفرمایید، اینجاست! قرآن کریم!

اسلام ما، معجزه‌ای دارد به نام قرآن کریم که اثبات می‌کند این دین از سوی خدا آمده است و بیش از 1400 است که این معجزه بین مردم حضور دارد.[3]

آقای مسیحی! شما بر مسیحیتی که امروز تبلیغ می کنید، معجزه ای دارید که اثبات کند دین شما از سوی خدا آمده است و تحریف شده نیست؟

آقای زرتشتی! شما بر زرتشتیگری خودتان که امروز تبلیغ می کنید، معجزه ای دارید که اثبات کند دین شما از سوی خدا آمده است و تحریف شده نیست؟

یا اصلا شما آقای بهایی! شما که ادعا می کنید دینتان اسلام را کامل می‌کند، آیا معجزه‌ای دارید؟


 

#حیات_طیبه

 



[1] با طرفداران زرتشت و مسیحیت سال گذشته در تبلیغ دانش‌آموزی مواجه شدم.

با طرفداران بهائیت امروز در یک تالار گفتوگو مواجه شدم. لطفا واکنش افراد و سطح سواد و آشناییشون با اسلام را اینجا ببینید:

http://www.sampadia.com/forum/threads/105539/page-5

[2] این جمله از باب جدل بود و الّا هر مسلمانی معجزات پیامبران پیشین را قبول دارد و چون مقدمات بحث جاودانگی اسلام و خاتمیت و . مطرح نشده بود، اینگونه بحث کردم.

[3] از این نکته هم غفلت نشود که هنوز که هنوزه، مفاد اعجاز برای خیلی از مردم روشن نشده است و نمی دانند چرا قرآن معجزه است. قبل از بحث و مناظره، حتما راجع به این مطلب مطالعه داشته باشید. کتاب قرآن شناسی آیت الله مصباح یزدی، منبع خیلی مناسبی است

برخی از جنبه های مهم اعجاز به صورت اجمالی: 1. فصاحت و بلاغت 2. عدم اختلاف به نسبت محتوی 3.آورنده به نسبت محتوی

 



حالا که ماه مبارک رمضان شروع شده، احتمالا با صحنه های روزه‌خواری هم مواجه شده‌اید.
اینکه در خیابان چگونه باید نهی از منکر کنیم بماند.(تفصیل فراوانی دارد.)
امّا در جمع های فامیلی:
جمع‌های فامیلی هم اقسامی دارند که الآن فقط به یکی از آن‌ها می پردازم، یعنی فقط متکبّرها!!!

بعضی‌ها هستند که خیلی متکبّر هستند و انگار از دماغ فیل افتاده‌اند و اصلا شما را آدم حساب نمی‌کنند. اگر پولدار و تحصیل‌کرده هم که باشند، دیگر هیچ! فقط حرف خودشان را درست می‌دانند.

روش برخورد:
اوّلین کار این است که آن ها را خاضع کنید. امّا چگونه؟!
باید مؤلفه‌های ارزشی جامعه را در سطح بالایی کسب کنید. 
مؤلفه‌های ارزشی چیست؟ علم، ثروت، شغل و منزلت اجتماعی، از مؤلفه‌های عام ارزش اجتماعی هستند، و تقریبا در تمام جوامع، هرکسی که این‌ها را داشته‌باشد، فردی ارزشمند محسوب می‌شود و هرچه فرد این مؤلفه‌ها را بیشتر کسب کند، ارزش او هم بالاتر می‌رود.
 احیایانا ارزش‌های خاصّ اجتماعی هم وجود دارند. مثلا ممکن است دین‌داری در جامعه‌ای ارزش محسوب شود و هرچه تظاهر به دین‌داری افزایش یابد، ارزش و منزلت فرد هم بالاتر می رود و یا برعکس، در برخی جوامع، دین‌داری، نماد عقب‌ماندگی است و تظاهر به دین‌داری، موجب کاهش ارج و قرب افراد در جامعه شود.(تشخیص این موارد با خود افراد است.امّا در این حد عرض کنم که در جامعه‌ی ایران، دین‌داری هنوز به ضدارزش تبدیل نشده‌است بلکه هنوز ارزشمند محسوب می‌شود.شاید هر دینداری این مسأله را تجربه کرده باشد.بگذریم.)

عامل ثروت که به درد ما مذهبی‌ها نمی‌خورد. چون غالبا یا ثروت آنچنانی نداریم، یا اگر داشته باشیم، نمایش ثروت و تجمّل و . کار درستی نیست. 
(ناگفته نماند که پس از خرید خانه و ماشین، خیلی ها متواضع تر شدند. بالاخره پراید 83 در حد خودش ارزش داره.)
پس می‌ماند دو عامل عمومی: علم و شغل.

مؤلفه‌ی شغل هم بد نیست، امّا شغل عالی و خوب که به کار ما بیاید کم است، پس به درد توصیه‌ی عمومی نمی‌خورد.

می‌ماند مؤلفه‌ی علم.

علم، یکی از بهترین مؤلفه‌هاست، زیرا هم مورد سفارش دین است و هم فواید دنیوی دارد و هم کسب آن راحت‌تر است،پس این عامل را از دست ندهید.

حالا از این علم چطوری استفاده کنیم؟! پاسخ: استفاده از عوامل ارزشی راه‌های گوناگونی دارد. مثلا گاهی اوقات، صرف اینکه شما عالم هستید یا مدرکی دارید، باعث می‌شود که به حرف شما گوش دهند. این جزو موارد ساده‌ی آن است. (در بعضی از این روستاها، کسی که مدرک کارشناسی دارد، در حد خدا مورد پرستش و پذیرش قرار می گیرد. ولو با مدرک های مزخرف !!! )

امّا خب، گاهی اوقات قضیه به این سادگی نیست و باید علمتان را به رخ بکشید. (صبر کنید! منظور از به رخ کشیدن این نیست که بروید مدرکتان را قاب کنید و بزنید به دیوار، یا اینکه گوش فلک را کر کنید که من عالم و باسواد هستم، نه، منظور چیز دیگری است. باید متواضعانه علمتان را به رخ بکشید!!! امّا چطوری؟ ادامه‌ی مطلب را بخوانید.)

برای فهم مطلب،  کمی برمی‌گردیم به مباحث خداشناسی و انسان‌شناسی. طبق آن مباحث، هرکسی آثار خودش را از آن جهت که آثار کمالش هستند، دوست دارد و به خلق اثر می‌پردازد. (برای جا افتادن مطلب یک مثال میزنم، امّا پیشاپیش بابت آن عذرخواهی می‌کنم. مثال: یکی از مشمئزکننده‌ترین صحنه‌هایی که هرکسی در طول عمر خود با آن مواجه شده است، مدفوع به جامانده در سرویس‌های بهداشتی عمومی است. امّا این صحنه را مقایسه کنید با مدفوع خودتان. نه تنها حالتون بد نمیشه، بلکه آن را با نگاهتان تا سوراخ کاسه تولت مشایعت می‌کنید و چون اثر خودتونه و دوستش دارید!!! (این هم از طنز امروز)).

خب، ادامه‌ی مطلب: طبق مطلب بالا، افراد متکبّر آثار خودشان را خیلی دوست دارند. برای مثال، چون خودشان و دارایی و افعال خود را اکمل کمالات حساب می‌کنند، دائم راجع به آن‌ها صحبت ‌می‌کنند و تولید اثر می‌کنند.( برخلاف انسان متواضع که وجود خود و بسیاری از چیزها را کمال نمی‌داند و در نتیجه از تولید اثر پیرامون خود و آن‌ها خودداری می‌کند و در نهایت، کم‌حرف و کم‌اشتباه و . می‌شود.)



این دقیقا همان‌جایی است که باید مچ افراد متکبّر را گرفت. مثال :
یکی از اقوام بود که ثروت زیادی داشت و در جمع‌های فامیلی خیلی صحبت می‌کرد. قدیم ها اصلا ما و امثال ما را ادم حساب نمی‌کرد. چندبار در جمع‌ها خلوت و خودمونی که صحبت می‌کرد و می رفت که در تعریف از خود اوج بگیرد و به مرزهای خالی بندی وارد بشود، خیلی محترمانه مچش را گرفتم و گفتم که اینجا احتمالا اشتباه می کنید. خلاصه چندین بار و در چندین نوبت این قضیه تکرار شد. الآن دیگر طرف از من حساب می برد، سوالات شرعی می پرسد، جلوی من هر  حرفی نمی زند. الآن وقتی به سراغش میروم، خیلی بهتر گوش می‌دهد و احتمال پذیرش در او خیلی بیشتر شده است.(کما اینکه در چند مورد توانستم خودش و خانواده اش را قانع کنم.)

با شروع ماه رمضان فعالیت کانال‌ها، گروه‌ها و وبلاگ‌های مذهبی به شدّت کم شده. به طوری که حتّی بعضی از کانال‌های خبری کلّا تعطیل کرده‌اند!

این یعنی ما هنوز نتونستیم فضای مجازی را به گونه بسازیم که در مسیر قرب باشد نه مانع آن! به طوری که با شدّت گرفتن فضای معنوی، فضای مجازی پس زده میشود!

پ.ن1: با این شرایط علمای قدیم که گوجه فرنگی را تحریم کرده بودند سرزنش نمی‌کنم!

پ.ن2: وقتی پوست گوجه رو می جوم، تمام تنم مور مور میشه! به شخصه مصرف گوجه رو به صورت رب ترجیح میدم.

پ.ن3: این مطلب، چکیده‌ی یک پایان‌نامه در رابطه بافضای مجازی است که از زبان یک ذهن ناراحت و مشغول مطالعه‌ی تاریخ صفویه و قاجار نوشته شده‌است.


یکی از نکات مهم در نقد و رد عناصر سبک زندگی، توجّه به پس‌زمینه‌های فرهنگی آن عناصر است.

یکی از نمونه‌های عدم توجّه به این پس‌زمینه‌ها، نقد برده‌داری در اسلام است. برای مثال وقتی می‌خواهند زندگی یک برده را مجسم کنند، یک دختر یا پسرِ امروزی را در شرایط زندگی یک برده در هزارسال پیش تجسّم می‌کنند و به بیان درد و رنج‌های آن برده می‌پردازند، در حالی که این کار اشتباه است. در زمان‌های گذشته، نه تنها برده‌ها بلکه انسان‌های آزاد هم سطح توقّعشان از مردم عصرحاضر کمتر بوده‌است.

برای مثال، آن موقع یک برده چه می‌خواست؟ جا میخواست که ارباب به او می‌داد، غذا می‌خواست که ارباب به او می‌داد، همسر می‌خواست که ارباب، کنیزی را به همسری او درمی‌آورد. دیگر چه می‌خواست؟

در زمان‌های گذشته، تنوّع غذایی عصرحاضر و تنوّع پوشاک فعلی وجود نداشت، دانشگاه رفتن اصلا مطرح نبود، وسایل حمل و نقل ساده بود و بسیاری از مسافرت‌ها امکان نداشت. اگر اینها را به جمعیت بالای خانواده‌ها اضافه کنید، متوجّه می‌شوید که زندگی مردم عادی با زندگی برده‌ها خیلی تفاوتی نداشت و برده‌داری، یک مسأله‌ی حاد اجتماعی نبود.[1]


#حیات_طیبه

[1] برای مطالعه راجع به ساختار خانواده در زمان‌های قدیم، تقریبا به تمام کتاب‌های جامعه‌شناسی خانواده می‌توانید رجوع کنید.

 



این را باید لحاظ کنید که گاهی اوقات،  افراد متکبّر، با این که به حق یقین دارند، باز هم قبول نمی ‌کنند.[1] البته این ها فرعون نیستند و راه هایی وجود دارد که از نظر عملی آن ها را تغییر داد. مثلا یکی از اقوام بود که نماز نمی خواند. سنّش هم بالا بود. می دانستم که می داند نماز خواندن کار خوبی است ولی غرورش اجازه نمی داد که به نصیحت منِ بچّه گوش دهد. تصمیم گرفتم که برای پایمال نشدن غرورش، با او معامله کنم. آن موقع ها من چفیه می انداختم، افراد بسیاری در فامیل از چفیه ی من بدشان می آمد. (داستان های فراوان دارد و کار داشت به جاهای باریک می کشید.(

 

به طرف گفتم بیا معامله کنیم. من چفیه ام را بر میدارم، به یک شرط، شما باید نماز بخوانید. طرف می دانست که من برای این چفیه چه کارها که نکرده ام و برای من چیز عزیزی است. قبول کرد و الآن چند سال است که نماز می خواند. (بماند که دوسه ماه بعدش رفتم معمّم شدم.)


#حیات_طیبه


[1] وَ جَحَدُواْ بهَا وَ اسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا  فَانظُرْ کَیْفَ کاَنَ عَقِبَةُ الْمُفْسِدِین نمل،14

((از روى ستم و عصیان منکر آنها شدند، اما ضمیرهایشان بدان یقین داشت، بنگر عاقبت مفسدان حسان بوده است))

 

 



به عنوان کسی که مدت مدیدی چفیه می انداختم و الآن فقط ملبّس هستم، میگم عمامه خیلی محبوب تره.

برای مثال مردم به چفیه واکنش های بدی نشان می دادند و حتّی گاهی نزدیک بود که به زد و خورد فیزیکی کشیده بشه.

امّا تقریبا هیچکدام از آن ها در ایّام معمم بودن رخ ندادن.



واقعا این بسیجی ها چه کرده اند که یکی از نمادهای دفاع مقدس، تا این حد در بین مردم منفور شده است!!

اصلا آیا تقصیر بسیجی ها بوده؟


بسیاری از عناصر فرهنگی که ما امروزه آن‌ها نقد می‌کنیم،پس‌زمینه‌های فرهنگی خاص دارند. برای مثال، بسیاری از ن جوان، با آرایش‌های غلیظی در مجالس دینی حاضر می‌شوند و دائم در حال صحبت هستند و به واعظ و خطیب گوش نمی‌دهند، و هرچه صاحبان و بانیان مجلس، آن‌ها را به سکوت دعوت می‌کنند، اثری ندارد. امّا به این مسأله دقت نمی‌شود که چرا زن‌ها چنین می‌کنند؟! زن‌ها به دلیل حضور اجتماعی کمتر، نسبت به مردان، این فرصت‌ها را برای حضور و فعالیت اجتماعی غنیمت می‌شمارند و نمی‌توانند ساکت بنشینند.[1] یعنی آنها آمده‌اند که خودنمایی کنند و تمام هدفشان خودنمایی است و اگر قرارباشد که چنین کاری نکنند، به احتمال بالا اصلا در این مجالس شرکت نمی‌کنند.

نتیجه: تا موقعی که برای ن مسلمان، زمینه‌ی حضور و فعالیت اجتماعی مناسب فراهم نشود، نقدهای ما راه به جایی نخواهد برد و نباید منتظر تغییر مثبتی باشیم.



[1] رک: دین زیسته و زندگی روزانه، ابراهیم موسی‌پور بشلی،پژوهشکده تاریخ اسلام، فصل دوم: خانه و خانواده



هرچه تاریخ ایران را مطالعه می‌کنم، تقسیم‌بندی‌های جامعه‌شناسان، بیشتر زیر سوال میرود!

دور کیم می‌گفت در جوامع سنّتی، نظم مکانیکی و در جوامع مدرن، نظم ارگانیکی حاکم است!


امّا در عصر صفوی و قاجار که مدرن اوّلیه به حساب می‌آیند، هرچه به شهرها و مراکز پیشرفت، نزدیک‌تر می‌شویم، دین حضور پررنگ‌تری دارد(نظم مکانیکی) و هرچه به روستاها نزدیک‌تر می‌شویم، از لحاظ عقاید و سنّت‌ها، آزادی بیشتری وجود دارد.(نظم ارگانیکی)



برای مطالعه‌ی جنبه‌های تاریخی و دینی این مطلب، رک: دین زیسته و زندگی روزانه، ابراهیم موس‌پور بشلی


به طور کلّی میشه دلایل زیر رو  به عنوان علل بیشتر بودن محبوبیت عمامه، نسبت به چفیه ذکر کرد:


1. عمامه، لباسی است چندصدسال بین مردم سابقه دارد و حتّی گذشته‌های دور، همه‌ی مردم عمامه می‌گذاشتند و بعدا مخصوص علما شد. به عبارت دیگر، لباس ت، لباسی است که از سال‌های دور، مردم با آن انس دارند امّا چفیه اینگونه نیست. تنها هشت سال مد شده بود، آن هم در جبهه‌های نبرد. بعد از جنگ هم فرهنگ مردم به کلّی عوض شد و این لباس خیلی فرصت نکرد که خود را بین مردم جا بیاندازد. (به طوری که حتّی املای درست آن هم هنوز برای خیلی‌ها مبهمه!!!)


2. عمامه‌های چندین متری، در مقابل چفیه‌های یک متری، دایره‌ی فرهنگی بیشتری را شامل می‌شوند، یعنی هرکسی با هرفرهنگی، حتّی اگر کوچکترین علقه‌ای مذهبی داشته‌باشد، بین خودش و ت، یک نخ اتصالی پیدا میکند، امّا چفیه از یک فرهنگ خاص و محدود حکایت می‌کند که بسیاری از مردم، آن را در خود نمی‌یابند.


3. طلبه‌ها خود یک رسانه هستند و دائم پیام لباس خود را تبلیغ می‌کنند. یعین حضور اجتماعی طلبه با عمامه و . خودش یک تبلیغ از سبک زندگی طلبه‌هاست. به آن اضافه کنید منبررفتن‌ها و کتاب‌نوشتن‌ها و . را . امّا بسیجی‌ها غالبا گمنام زندگی می کنند و کسی از محتوای زندگی یک بسیجی خبر ندارد. غالبا خودشان هم چفیه نمی‌اندازند. در نتیجه مردم خیلی از آنها باخبر نمی‌شوند و پیش‌داوری‌های فروانی نسبت به آنها صورت می‌گیرد.


این دلیل سوم شاید از همه مهم‌تر باشد و در نتیجه آن را دقیق‌تر می‌گویم.

اگر یه کم بخوایم دقیق تر بشیم. مردم رو در متن جامعه می‌بینند و بسیاری از تهمت‌ها و تبلیغات دشمن در متن جامعه، خود به خود برطرف میشه. یعنی همین که من با عبا و عمامه، مثل بقیه‌ی مردم تو جامعه زندگی می‌کنم، مردم دروغ بودن بسیاری از حرف‌های ضدت رو درک میکنند. امّا بسیجی‌ها بالباس مشخّصی در جامعه زندگی نمی‌کنند(مگر در محل کار و موقعیت‌های خاص) در نتیجه فرصت‌های بسیاری برای رفع سوءتفاهمات و . رو از دست میدن.

اگر بسیجی‌ها، اکثرشون تمام وقت با لباس خاص خودشون، خصوصا چفیه در جامعه حضور پیدا می‌‎کردند، به نظرم الان وضع خیلی فرق می‌کرد. جامعه‌ی ما ظرفیت پذیرش گروه‌های مذهبی خاص، در عرض ت رو داره. همون طور که در دوره‌ای ، دراویش و صوفیه حضور داشتند.



به نظرم باز هم بشه دلیل آورد، امّا من همینقدر بلد بودم.

از زوایای دیگه، مثل روانشناسی هم به نظرم بشه تحلیل‌های قشنگی استخراج کرد.


آیا میدانستید در عصر صفوی و قاجار، معتادان را قبل از سحر، با بانگ "چای است و تریاک"* هوشیار می کردند تا آخرین استعمال را داشته باشند!!!



آیا می دانستید معتادین، برای اینکه در طول روز، مشکلی نداشته باشند، در هنگام سحر، تریاک را به صورت شیاف استعمال می کردند تا در طول روز مشکلی نداشته باشند؟!




منبع: کتاب دین زیسته و زندگی روزانه، ابراهیم موسی پور بشلی


* یا عبارت:  آب است و تریاک


قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله) دَخَلَ عَبْدٌ الْجَنَّةَ بِغُصْنٍ مِنْ شَوْکٍ کَانَ عَلَى طَرِیقِ الْمُسْلِمِینَ فَأَمَاطَهُ عَنْهُ.[1]

طبق فرموده‌ی رسول خدا صلّی الله علیه و آله، امکان دارد که کسی به خاطر زدودن یک شاخه‌ی خار از راه مسلمین وارد بهشت شود. یعنی ثواب یک چنین کار کوچکی در جامعه‌ی اسلامی می‌تواند بهشت باشد. کارهای بزرگ به طریق اولی ثواب بالاتری می‌توانند داشته‌باشند.

حال چگونه عدّه‌ای جامعه‌ی اسلامی ایران را رها می‌کنند و در کشورهای دیگر به غیرمسلمانان خدمت می‌کنند؟!

واقعا چقدر باید به کفّار و اهل کتاب خدمت کنند تا به ثواب زدودن یک خار از راه مسلمانان دست پیدا کنند؟!

 

 

#حیات_طیبه

 

[1] بحار الأنوار (ط - بیروت) / ج‏72 / باب 41 ثواب إماطة الأذى عن الطریق و إصلاحه و الدلالة على الطریق .  ص : 49

 



عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: یُؤْتَى بِعَبْدٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لَیْسَتْ لَهُ حَسَنَةٌ فَیُقَالُ لَهُ اذْکُرْ وَ تَذَکَّرْ هَلْ لَکَ حَسَنَةٌ فَیَقُولُ مَا لِی حَسَنَةٌ غَیْرُ أَنَّ فُلَاناً عَبْدَکَ الْمُؤْمِنَ مَرَّ بِی فَسَأَلَنِی مَاءً لِیَتَوَضَّأَ بِهِ فَیُصَلِّیَ فَأَعْطَیْتُهُ فَیُدْعَى بِذَلِکَ الْعَبْدُ فَیَقُولُ نَعَمْ یَا رَبِّ فَیَقُولُ الرَّبُّ جَلَّ ثَنَاؤُهُ قَدْ غَفَرْتُ لَکَ أَدْخِلُوا عَبْدِی جَنَّتِی.[1]


طبق حدیث، در قیامت، یک بنده‌ی خدا را می‌آروند که هیچ کارخیری در کارنامه‌ی اعمالش نیست جز یکی. به او می‌گویند عملت چیست؟ می‌گوید مومنی از من آب خواست تا وضو بگیرد، من هم به او آب دادم.


خدا هم به خاطر همین یک عمل صالح، او را وارد بهشت می‌کند.


با توجّه به این حدیث[2]، واقعا کسی که به دنبال سعادت است، جایی بهتر از جوامع شیعی پیدا می‌کند؟!


 


(این سوال رو جدّی می‌پرسم، آیا کسی که هدف دینی دارد، جایی بهتر از جوامع شیعی پیدا می‌کند؟


همچنین عموم افراد را در نظر بگیرید، چون ممکن است عده‌ی خاصی برای خدمت به همین جامعه‌ی شیعی، از آن خارج شوند.)


 


 


 




[1] مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار (ط - بیروت) - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق. جلد 64، ص 70

[2] برای دیدن احادیث دیگر در این زمینه، به بابِ مربوط به همین حدیث مراجعه کنید.



خیلی از اوقات، وقتی در جمع‌های دانش‌آموزی صحبت می‌کنم و آمارهای کشور رو بیان می‌کنم، بعضی از مخاطبین خیلی سریع با خنده میگن که برو حاج‌آقا! اینا آمارهای صداوسیما و جهموری‌ اسلامی و شما است! واقعیت چیز دیگه ست!

منم باخونسردی کامل میگم که این آمارهای برای سازمان ملل در آمریکاست. اینجاست که شاخ در میارن و با کمی عصبانیت به من نگاه می‌کنند.

بعد من میگم اگر راست میگید، شما آمار بیارید که وضع ایران خیلی خرابه! اینجا چون دستشون خالیه، به شدّت عصبانی میشن و بحث متشنّج میشه و موضوع رو عوض میکنم.

امّا واقعیت همینه. نه ایران اون جهنّمی هستش که رسانه‌ها نشون میدن، نه کشورهای اروپایی، اون بهشتی هست که خیلی‌ها تصوّر میکنند.

متاسفانه بسیاری از مردم اصلا فکر نمی‌کنند و فقط تابع رسانه‌ها هستند.

تا یادم نرفته، این لینک گزارش سایت سازمان ملل درباره‌ی ایران:

http://www.hdr.undp.org/en/countries/profiles/IRN

این لینک صفحه‌ای هستش که لیست کلّ کشورها رو نشون میده و مقایسه میکنه:

http://www.hdr.undp.org/en/data

البته باید اطلاعات مورد نظرتون رو در جایی نوشته، انتخاب کنید.

ایران هم اکنون رتبه‌ی 60 را در بین کشورهای دنیا دارد.



در مطالب قبلی گفتیم که روشنفکران بدلی، بی‌سواد هستند، در نتیجه خودشان از درون نمی‌جوشند.

از این مطلب، به ویژگی سوم  روشنفکران بدلی می‌رسیم. یعنی همیشه یک عاملی از بیرون آن‌ها را پر کرده‌است!

با توجّه به این نکته و باتوجّه به اینکه فلسفه‌ی غالبی که از سوی دشمن، به فضای فرهنگی کشور تزریق می‌شود، افکار نسبی‌گرایانه و پلورالیستی است، می‌توان به این نتیجه رسید که روشنفکران بدلی ما، نسبی‌گرا هستند. ممکن است بپرسید که این یعنی چه؟مثال میزنم؟

  1. تمام عقاید شما را به اسم نسبی‌گرایی نقد میکنند و به دلیل همان نسبی‌گرایی، به شما اجازه‌ی نقد افکار دیگران را نمی‌دهند.

  2. وقتی صحبت از دین می‌شود، می‌گویند اسلام برای 1400سال پیش بود و نسبت به الآن سازگار نیست.

  3. وقتی صحبا از عقیده می‌شود، میگویند هرکسی عقیده‌ی خودش را دارد.

  4. .

 

نتیجه:

  1. تقریبا بحث حَلّی با این افراد بی‌نتیجه است و باید از بحث‌های نقدی شروع کنید.

  2. راجع به نسبی‌گرایی مطالعه کنید تا بتوانید آن‌ها را نقد کنید.

 

 #حیات_طیبه

 




یکی دیگر از ویژگی‌های شخصیتی روشنفکران بدلی، کمبود مطالعه‌ی علمی در آن‌هاست.


البته این مشکل، مربوط به اکثر افراد جامعه است و مخصوص قشر خاصی نیست ولی با توجّه به غرور و تکبر بی‌جای آنها، این بی‌سوادی بیشتر به چشم می‌آید.


این افراد غالبا از مکاتب فکری و فلسفی غرب اطلاع ندارند.


غالبا حتّی از مکتبی که از آن پیروی می‌کنند هم اطلاع دقیقی ندارند.


سقف مطالعه‌ی آنها، نهایتا چندرمان عاشقانه یا علمی-تخیّلی و کمی از این کتاب‌های پرفروش و بی محتوا[1] است. (خیلی بخواهم تخفیف بدهم، کتاب‌های فلسفی قرن 18 و 19)


سطح استدلالشان هم در حد تمثیل، مغالطه و ارجاع به مشهورات است.


 


نتیجه:


با توجّه به پایین بودن سواد این افراد، در مواجهه با آنها، اصلا کنترل خود را از دست ندهید، آرام به آنها لبخند بزنید و بگویید: خب(با مَد)[2]! دیگه چی؟![3] [4]


#حیات_طیبه



[1] از همین کتاب‌هایی که در بازار پر است، با عناوینی مثل: 100نکته تا پیروزی ، رمز موفقیت، چه کنیم پولداریم شویم؟ ، همه چیز را قورت بده، از قورباغه گرفته تا فیل و سوسک و سگ و .

[2] "خب" را با مد بگویید، یعنی اُ را بکشید.

[3] البته این افراد گاهی اوقات مرزهای بی‌شعوری درمی‌نوردند و آدم را عصبانی می‌کنند. راجع به تکنیک‌های خشم و تیکه انداختن بعدا مطلب میگذارم، إن شاءالله.

[4] إن‌شاءالله در قسمت‌های نهایی، راهکارهای حمله به این جنبه را بیان می‌کنم.

 



ویژگی‌های شخصیتی روشنفکران بدلی[1]

بعضی‌ها هستند که اصلا اهل فکرعمیق نیستند و فکر می‌کنند که بقیه هم مثل آن‌ها هستند.

خدانکند که پای اینها به دانشگاه یا محافل روشن‌فکری باز شود و چهارتا روشن‌فکر ببینند. چون در این صورت همان روشنفکرها می‌شوند پیامبر اینها و دینشان نیز می‌شود دین آنها و فکر می‌کنند به یک گنجی دست‌یافته‌اند که اکثریت اهل زمین از آن محروم هستند

این افراد با این عقاید، وارد جامعه می‌شود. و مسلّما مذهبی‌ها حساسیت بیشتری نسبت به آن‌ها به خرج می‌دهند و احتمالا تنفّر بیشتری نسبت به مذهبی‌ها پیدا می‌کند.

از طرف دیگر، این افراد از بین طلّاب، نهایتا محل و دوسه‌تای دیگر را دیده‌اند، و بازهم از طرفی دیگر، از بین مذهبی‌ها،نهایتا چندتا مذهبی کم سواد و احتمالا خرافاتی را دیده‌اند و فکر می‌کند که همه‌ی مذهبی‌ها، آنگونه هستند که او دیده  است.

 

نتیجه این قسمت:

این افراد در مواجه با دینداران، غالبا نگاه تنفّرآمیزی دارند(یا نهایتا تحقیرآمیز، به همراه دلسوزی) و آنها را ابله، ساده‌لوح، منجمد، خرافاتی و افراطی فرض می‌کنند و در نتیجه، در بحث با یک مذهبی، غالبا حمله‌های تند و اهانت‌آمیزی دارند و سعی می‌کنند شما را تحقیر کنندو خودشان هم متوجّه رفتار توهین‌آمیز خودشان نیستند.[2]



[1] خیلی وقت بود که میخواستم این مطلب را بنویسم، شاید از دی 97، امّا حالا حس و حال آن را پیدا کرده‌ام.

قبل از شروع، لطفا به این نکات، توجّه کنید

1.       کلّا واژه‌ی روشنفکر در این مطالب، کاملا دارای بار منفی است و منظورم بیشتر، غرب‌زده‌ها است!

2.       روشنفکران دودسته هستند، واقعی و بدلی. که اکثریتشان بدلی هستند و من در این نوشته‌ها، قصد توصیف بدلی‌ها را دارم.

3.       با روشنفکران واقعی اگرچه مخالفم، امّا همیشه سعی می‌کنم در بحث‌ها احترام بگذارم.

4.       این نوشته‌ها، از مواجهه‌های متعدد با این اقشار به دست آمده‌است.(همچنین مقالات و کتاب‌ها و .)

5.      این مجموعه مطالب، به مواجه‌ی شما با روشنفکران بدلی کمک می‌کند.( مثلا اینکه چطوری ساکتشان کنید یا احیانا هدایت.)

6.       إن‌شاءالله اگر فرصت شود، راجع به روشنفکران واقعی هم خواهم نوشت.

[2] امّا اینکه چه باید کرد، لطفا منتظر باشید. إن شاءالله به شما یاد می‌دهم که چگونه در کمتر از یک دقیقه، آنها را کیش و مات کنید.

 



این ماه رمضونی میرفتم یه دانشگاهی برای نماز جماعت.

اکثر روزها خوب بود.

یه روز رفتم خیلی خلوت بود. فقط دونفر نشسته بودند.

اذان و اقامه گفتم و نماز رو شروع کردم.

کلّی صدای الله اکبر اومد!


بعد از نماز عصر که صلوات و دعا رو خوندم، میخواستم تکبیر رو بگم.  دیدم از عقب هیچ صدایی نمیاد.

برگشتم دیدم فقط یه نفر نشسته داره جورابش رو میپوشه!!


با خودم گفتم خوب شد تکبیر رو نگفتم. (کمر نفاق میشکست!)

فقط موندم اون بقیه، کی اومدن و کی رفتن!


خیلی از اوقات، وقتی در جمع‌های دانش‌آموزی صحبت می‌کنم و آمارهای کشور رو بیان می‌کنم، بعضی از مخاطبین خیلی سریع با خنده میگن که برو حاج‌آقا! اینا آمارهای صداوسیما و جهموری‌ اسلامی و شما است! واقعیت چیز دیگه ست!

منم باخونسردی کامل میگم که این آمارهای برای سازمان ملل در آمریکاست. اینجاست که شاخ در میارن و با کمی عصبانیت به من نگاه می‌کنند.

بعد من میگم اگر راست میگید، شما آمار بیارید که وضع ایران خیلی خرابه! اینجا چون دستشون خالیه، به شدّت عصبانی میشن و بحث متشنّج میشه و موضوع رو عوض میکنم.

امّا واقعیت همینه. نه ایران اون جهنّمی هستش که رسانه‌ها نشون میدن، نه کشورهای اروپایی، اون بهشتی هست که خیلی‌ها تصوّر میکنند.

متاسفانه بسیاری از مردم اصلا فکر نمی‌کنند و فقط تابع رسانه‌ها هستند.

تا یادم نرفته، این لینک گزارش سایت سازمان ملل درباره‌ی ایران:

http://www.hdr.undp.org/en/countries/profiles/IRN

این لینک صفحه‌ای هستش که لیست کلّ کشورها رو نشون میده و مقایسه میکنه:

http://www.hdr.undp.org/en/data

البته باید اطلاعات مورد نظرتون رو در جایی نوشته، انتخاب کنید.

ایران هم اکنون رتبه‌ی 60 را در بین کشورهای دنیا دارد.


 أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا الْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ‏ الرَّحْمَنُ‏ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ قَالَ قُلْتُ فَالَّذِی کَانَ فِی مُعَاوِیَةَ فَقَالَ تِلْکَ النَّکْرَاءُ تِلْکَ الشَّیْطَنَةُ وَ هِیَ شَبِیهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَیْسَتْ بِالْعَقْلِ.[1]

طبق این حدیث، عقل چیزی است که اگر کسی آن را داشته باشد، خداوند را عبادت و بهشت را کسب می‌کند.

راوی از امام می‌پرسد، آن چیزی که معاویه داشت چه بود؟

امام در جواب فرمودند: آن شیطنت بود، که شبیه عقل است ولی عقل نیست.

اگر این حدیث را بگذاریم کنار احادیث فضیلت خدمت به مومنان، کار عقلانی آن است که ما ایرانی‌ها، به جامعه‌ی شیعی خود خدمت کنیم تا به راحتی بهشت را به دست آوریم، نه اینکه کشورهای غیرمسلمانان را آباد کنیم. به عبارت دیگر، بسیاری از مهاجرت‌های ایرانی‌ها به کشورهای غیراسلامی، غیرعقلانی و جاهلانه است.

 

 



[1] الکافی (ط - الإسلامیة) / ج‏1 / کتاب العقل و الجهل . ص : 10



اومدم در نقد روشنفکری مطلب نوشتم، امّا الآن هرچی می‌گردم یک وبلاگ درست و درمان که نویسنده‌ش روشنفکر باشه پیدا نمیکنم!!!

خیلی گشتم!!! فقط دوسه تا پیدا کردم!!! خداوکیلی اگر کسی چنین وبلاگی سراغ داره معرفی کنه!!!

یه تبریکی هم به بچّه مذهبی‌ها بگم! انصافا غنای منطقی و فکری وبلاگ‌های مذهبی بیشتر بود!!! واقعا روحم شاد شد!!!

من به این جوانان امیدوارم!!!



إن شاء الله باز هم میگردم، اگر چیزی پیدا کردم، ادامه‌ی مطلب رو فردا منتشر میکنم!!!


رسیدیم به قسمت جالب داستان، یعنی روش‌های نقد روشنفکران. برای نقد، راه‌کارهای تخصصی وجود دارد، حتّی کتاب‌هایی هم در این زمینه نوشته شده است، مثل تفکر نقدی، نوشته امیر خواص.امّا ما اینجا به راه‌کارهای عمومی اکتفا می‌کنیم.


خب، بریم سراغ راه‌ها. این راه‌‌ها را می‌توان در چند دسته کلّی جای داد:


  1. مفاهیم.

  2. استدلال.

  3. مبانی و نظریات.


نکته1:

سعی میکنم این راه‌ها را طوری توضیح بدهم که قابل استفاده برای همگان باشد. امّا مسلّما مطالعه‌ی تخصصی به شما کمک می‌کند که از آنها بهتر استفاده کنید. اگر وقت هیچ مطالعه‌ای ندارید، این یک کار را حتما انجام بدهید: صوت کتاب آموزش فلسفه، تدریس شده توسّط استاد میرسپاه را بگیرید و گوش کنید.(بخش تاریخ فلسفه). همچنین صوت کتاب معرفت شناسی طرح ولایت.



نکته2:

هر جلسه سعی میشود یک یا چند وبلاگ مسئله دار معرفی شود، تا دوستان بتوانند در آنجا این مسئله را به صورت عملیاتی اجرا کنند. بنده هم نظارت میکنم.



یک ساختمان را فرض کنید. این بنا، روی یک پی و زیرساخت قرار دارد. اگر کسی، بدون پی‌ریزی، ساختمانی را بالا ببرد، با کوچک‌ترین حادثه‌ای این ساختمان، فروخواهدریخت.


یکی مهم‌ترین پی‌ها و زیرساخت‌های افکار، مفاهیم تشکیل دهنده‌ی آن فکر هستند و اتفاقا افکار جریان روشنفکری در ایران، از جهت بسیار ضعیف است. مثلا کسانی مثل سروش و زیباکلام، چنین نقطه ضعف‌هایی زیاد دارند و پیروان آن‌ها را به راحتی می‌توانید به چالش بکشید. دربرنامه‌ی شوکران که از شبکه‌ی چهار پخش می‌شد، بسیاری از مهمانان که از اساتید سرشناش دانشگاه بودند، مشکل مفهومی داشتند. مثلا یک‌بار مارکسیستی به نام آشتیانی را آوردند، مجری هرچی از ایشان می‌پرسید که ایده‌ی مارکسیسم شما چیست؟ جناب مارکسیست کلیّاتی را می‌گفت و از پاسخ فرار می‌کرد. یا مثلا یک بار ضدعرفانی به نام یثربی را دعوت کردند و تا آخر برنامه مشخص نشد این عرفانی که با آن مخالف هستند چیست؟!

به عبارت خیلی دقیق‌تر، جریان روشنفکری ایران، اصلا خودش هم نمی‌داند که چه می‌گوید!

برای امتحان کردن این مسأله، به سراغ اینهایی بروید که می‌گویند: "من رو قضاوت نکن!" یا "بیاید قضاوت نکنیم" و.، و بپرسید که قضاوت یعنی چی؟

یا مفاهیم دیگری مثل : علم، اقتصاد، تربیت، ت، فلسفه، حقوق، جامعه، آزادی، و . .

البته این روش به صورت عمومی، در بحث‌های اخلاقی بیشتر کاربرد دارد.  مثلا وقتی کسی می‌گوید حجاب خوب نیست، از او بپرسید که خوب یعنی چه؟! گاهی اوقات افراد حرفه‌ای که فلسفه اخلاق خوانده‌اند هم اینجا گیر می‌کنند. چون این بحثها کلّا لغزنده است. یا مثلا اگر کسی گفت "ن باید آزاد باشند"، از او بپرسید که آزادی یعنی چه؟

در نهایت اگر تعریفی هم ارائه کردند، بگویید از کجا به این تعریف رسیده‌اید، چرا تعریف‌های دیگر را قبول نکنیم!؟[1]

  با توجّه به بی‌سوادی این جماعت، این روش اکثر اوقات جواب خواهدداد!

  



[1] یکی از سخت‌ترین بخش‌های یک تحقیق اجتماعی علمی، تعریف مفاهیم است. رسیدن به تعریف درست خیلی سخت است.



باسلام

ت جدید وبلاگی حقیر:

1. تمام وبلاگ‌هایی که به نوعی دین، فرهنگ و ت جمهوری اسلامی را تقویت می‌کنند، دنبال می‌شوند. (اصلا مهم نیست که آنها اقیانوس سیاه را دنبال می‌کنند یا خیر.)


2. تمامی وبلاگ‌های یادشده، در صورت درخواست، در لیست پیوندهای اقیانوس سیاه قرار خواهند گرفت.(نیازی هم نیست که اقیانوس سیاه را در بخش پیوندهای خود قرار دهند.)


3. همه‌ی نظرات تایید خواهدشد، مگر بعضی از نظرات که حاوی تهمت، توهین، شوخی نابجا و . باشند.


4. برای ابراز رضایت یا تشکر از مطلب، از نوشتن نظر خودداری بفرمایید و به امتیاز دادن اکتفا کنید.




خب، یکی دیگر از نقطه ضعف‌های روشنفکران، استدلال است.

بسیاری از آنها:

1. یا استدلالی ندارند و تنها بر پایه‌ی مشهورات نظر می‌دهند. مثال: هرکسی حق دارد آزاد باشد! (اگر بهشون بگید برای این حرفت دلیل بیار، یا مثل ماست نگاهتون میکنه، یا شروع میکنه به فحّاشی و . . به شخصه خیلی فحش خوردم.)

2. یا استدلال بسیار ضعیفی دارند، یعنی استدلال انها از سنخ تمثیل است، یا به مشهورات برمی گردد(گاهی اوقات مشهورات غلط) و نهایتا بعد از دو یا سه پرسش، به شما فحش می دهند. مثال:

-روشنفکر: همجنسبازان باید آزاد باشند.

-من: چرا؟

- چون آزادی حق هر انسانی است.

-من: چرا؟

- بی تمدّن وحشی دیکتاتور!!!

- خودتی!!!


3. یا استدلال دارند ولی خوب بلد نیستند بیان کنند. اینجا یه کم عوضی بازیه و کار هرکسی نیست.

بنده خدا استدلال داره ولی حرف زدن بلد نیست. در اینجور مواقع، باید یه کمی فن مناظره تون رو قوی کنید، اینطوری میتونید خیلی راحت طرف رو سر جاش بنشونید.(نکته: قرار نیست نامردی بکنید. گاهی اوقات هست که طرف استدلال داره، امّا مبنای فلسفیش باطله، اینجور مواقع چون بحث فلسفی طول میکشه، از این راه میتونید خیلی زود طرف مقابل رو ساکت کنید.)


عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ عَنِ النَّضْرِ عَنْ یَحْیَى بْنِ أَبِی خَالِدٍ الْقَمَّاطِ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْیَنَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا أَقَلَّنَا لَوِ اجْتَمَعْنَا عَلَى شَاةٍ مَا أَفْنَیْنَاهَا فَقَالَ أَ لَا أُحَدِّثُکَ بِأَعْجَبَ مِنْ ذَلِکَ- الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ ذَهَبُوا إِلَّا وَ أَشَارَ بِیَدِهِ ثَلَاثَةً[1] قَالَ حُمْرَانُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا حَالُ عَمَّارٍ قَالَ رَحِمَ اللَّهُ عَمَّاراً أَبَا الْیَقْظَانِ بَایَعَ وَ قُتِلَ شَهِیداً فَقُلْتُ فِی نَفْسِی مَا شَیْ‏ءٌ أَفْضَلَ مِنَ الشَّهَادَةِ فَنَظَرَ إِلَیَّ فَقَالَ لَعَلَّکَ تَرَى أَنَّهُ مِثْلُ الثَّلَاثَةِ أَیْهَاتَ أَیْهَاتَ‏[2].[3]

حدیث از لحاظ سندی مشکلی ندارد.

 

امّا شرح حدیث:

حمران بن اعین می گوید که به امام صادق (علیه السّلام) عرض کردم : فدایت شوم! ما خیلی کم هستیم. اگر همه‌ی شیعیان دور هم جمع شویم، نمی توانیم یک گوسفند را بخوریم!»

امام صادق (علیه السّلام): آیا چیزی بگویم که از آن عجیب‌تر باشد!؟ -زمان رحلت رسول الله (صلّی الله علیه و آله)- همه‌ی مردم از دین برگشتند و مرتد شدند، مگر سه نفر، مقداد، سلمان ، ابوذر!»

حمران بن اعین : در آن زمان عمّار چه می‌کرد؟!»

امام صادق (علیه السّلام): خدا رحمت کند عمّار را ، ابتدا از حق منحرف شد، امّا بعدا بیعت کرد و در راه خدا شهید شد.»

حمران بن اعین: در دل خود گفتم که چیزی بالاتر از شهادت نیست – و چون عمّار شهید شد ولی آن سه نفر شهید نشدند، پس مقام عمّار از آن سه نفر بالاتر است-»

امام صادق (علیه السّلام) آنچه در دل حمران بن اعین گذشته بود را فهمید، سپس به او نگاه کرد و گفت: نکند که فکر می‌کنی مقام عمّار هم مانند آن‌‌ها است!! هرگز، هرگز چنین نیست!»

 

 

نتیجه‌گیری:

1.    از لحاظ معنوی، مقامی بالاتر از شهادت قابل تصوّر است و طبق حدیث، شاید بتوان گفت که ملاک اصلی مقامات معنوی، میزان ولایت پذیری است.

2.    گاهی اوقات ممکن است که کسی شهید نشود امّا بینش و بصیرت بیشتری نسبت به شهدا داشته باشد، همانطور که بینش و بصیرت مقداد، سلمان و ابوذر، از بینش و بصیرت عمّار بیشتر بود.

 



[1] ( 2) یعنی أشار علیه السلام بثلاث اصابع من یده. و المراد بالثلاثة سلمان و أبو ذرّ و المقداد کما روى الکشّیّ ص 8 بإسناده عن أبی جعفر الباقر علیه السلام انه قال: ارتد الناس الا ثلاثة نفر:

سلمان و أبو ذرّ و المقداد، قال الراوی فقلت: عمار؟ قال: کان جاض جیضة ثمّ رجع، ثمّ قال: ان أردت الذی لم یشک و لم یدخله شی‏ء فالمقداد فاما سلمان فانه عرض فی قلبه أن عند أمیر المؤمنین علیه السلام اسم اللّه الأعظم لو تکلم به لاخذتهم الأرض و هو هکذا و أمّا أبو ذرّ فأمره أمیر المؤمنین علیه السلام بالسکوت و لم یأخذه فی اللّه لومة لائم فابى الا أن یتکلم انتهى. قوله جاض أی عدل عن الحق و فی بعض النسخ بالحاء و الصاد المهملتین، و حاصوا عن العدو ای انهزموا، و المراد بالناس غیر أهل البیت، و بالارتداد الارتداد عن الایمان لا عن الإسلام کما یفهم من الاخبار. و فیه بإسناده، عنه عن أبیه عن جده عن علیّ علیه السلام قال: ضاقت الأرض بسبعة بهم ترزقون و بهم تنصرون و بهم تمطرون منهم سلمان الفارسیّ و المقداد و أبو ذر و عمّار و حذیفة رحمهم اللّه و کان علیّ علیه السلام یقول: و أنا إمامهم و هم الذین صلوا على فاطمة علیها السلام. و فیه: فى حدیث آخر عن أبی جعفر علیه السلام قال: ارتد الناس إلّا ثلاثة نفر: سلمان و أبو ذرّ و المقداد و أناب الناس بعد، کان اول من اناب أبو ساسان‏[ حصین بن منذر الوقاشى صاحب رایة علیّ علیه السلام‏] و عمّار و أبو عروة و شتیرة فکانوا سبعة فلم یعرف حقّ أمیر المؤمنین علیه السلام الا هؤلاء السبعة.

[2] ( 3) قوله: أیهات» لغة فی هیهات. أى بعد عن الحق رأیک.

[3] کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی (ط - الإسلامیة) - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.

ج‏2 ؛ ص244



یک قشری در میان مذهبی‌ها و انقلابی‌ها وجود دارد که تعصب بیش از حد روی ولی فقیه دارند.

مثلا:

1. ولی فقیه را تا حد عصمت بالا می‌برد.

2. خارج از چارچوب فکری ولی فقیه، به خود و دیگران، اجاره‌ی فکر کردن نمی‌دهند.

3. .


به صورت کلّی، از جهت معرفت‌شناسی، یکی از ملاک‌های معرفت را، تایید ولی فقیه می‌دانند.




( من تا حالا دلیلی بر این کارها ندیدم، شما دلیلی سراغ دارید؟ )


یک جریان در دانشگاه تهران و دانشگاه باقرالعلوم (علیه السّلام) قم وجود دارد که به دنبال احیای علوم اجتماعی مسلمین هستند.
از یکی از اساتید بارز این رشته شنیدم که استاد طاهرزاده، اندیشه‌ای پست مدرن دارد و شهید آوینی، به دلیل ضعف مبانی فلسفی، به سمت افکار پست مدرن و هایدگری رفته است. پیشاپیش قضاوت نمی کنم.
برای شروع، دو سوال از طرفداران این دو بزرگوار دارم.

1. برای حل شبهات ایده‌آلیست ها و شک‌گرایان و نسبی‌گرایان افراطی چه میکنید؟ (فکر کنید که من یک شک‌گرا یا ایده‌آلیست هستم و در وجود اشیایی در خارج از ذهن، شک دارم. به من چه جوابی می دهید؟)

2. برای حلّ مشکل فکری پست‌مدرنیست ها چه می‌کنید؟ ( می دونید که پست مدرنیست‌ها، علم را یک مقوله‌ی فرهنگی می‌دانند و می‌گویند، هرفرهنگی، علم خود را دارد. در نتیجه، همه‌ی علوم نسبی می‌شوند. برای خروج از این نسبیت، باید علمی داشته باشیم که فرافرهنگی باشد و بشود با آن، همه چیز را قضاوت کرد. آیا چنین علمی در تفکّرات شهید آوینی و استاد طاهرزاده وجود دارد؟)

بذارید اوّل کار آب پاکی رو بریزم روی دستتون.
اینجا روی لفظ دعوا نداریم. اصلا به علم بگید بیل بیلک! کاری نداریم.
ما میخواهیم راجع به یک حقیقت بحث کنیم.
همه‌ی ما در ذهن خودمون یه سری تصویرها و مفهوم و صورت و . داریم.
گاهی اوقات این مفاهیم از چیزهایی حکایت می‌کنند.
امّا یک سوال پیش می آید و آن اینکه از کجا معلوم این حکایت ها واقعی هستند؟!

عدّه‌ای گفتند باید تجربه شود و هرچیزی که از سنخ تجربه نباشد، ارزش ندارد و از این جور حرفا!
بعدا که نقص این نظریه مشخص شد، نظریه‌های دیگری مثل ابطال پذیری، انسجام، سادگی و . مطرح شد که همگی ناموفق بودند.
آخر آخرش به این نتیجه رسیدند که همه چیز نسبی است.

خب حالا بیایم سراغ فضاهای اسلامی.

فلاسفه‌ی صدرایی برای حل مشکل شک گرایی و نسبی گرایی، بحث‌های معرفت‌شناسی، بر پایه‌ی علم حضوری رو مطرح کردند و علم حضوری را سنگ بنای شناخت قرار دادند.
یعنی نه از توحید شروع کردند، نه از اسلام، نه از قرآن و نه چیز دیگه. بلکه از علم حضوری شروع کردند.

حالا یه سوال؟
آیا نقطه شروع شهید آوینی و استاد طاهرزاده، چیزی غیر از علم حضوری است؟!
اگر آره، با شبهات شک گرایان چه می کنند؟!

مکتب حقوقی اسلام، یک مکتب واقع‌گرا است.
یعنی بر اساس واقعیات‌ها، احکام حقوقی را وضع کرده است.

از مجموعه احکام حقوقی که مورد انتقاد قرارگرفته است، حقوق ن است.
این احکام، با توجّه به تفاوت‌های جسمی و روحی ن وضع شده است.
برای مثال، لطافت روحی و احساسات قوی ن، موجب شده است که اسلام، حق حکومت و قضاوت برای ن قائل نباشد.
همچنین با توجّه به روحیه و جسم لطیف‌تر ن، وظیفه‌ی نان‌آوری را به عهده‌ی مرد گذاشته است.
حکم حجاب نیز با توجّه به جاذبه‌ی جنسی بالای ن وضع شده است. زیرا رفت و آمد ن در جامعه، آن هم بدون حجاب کافی، موجب وقوع انحرافات جنسی فراوان در جامعه می‌شود.


پ.ن1: در مطلب بعدی، بحث جامعه‌شناسی ارائه خواهدشد که اگر کسی احیانا علم مطلق الهی را قبول ندارد، به تجارت جامعه‌ی جهانی رجوع کند.

به چه علّت وبلاگ را انتخاب کردم؟

چون چاره‌ی دیگری نداشتم و وبلاگ را کم دردسرترین شبکه‌ی اجتماعی یافتم!


اشکالات اینستاگرام و شبکه‌های مشابه:

1. به شدّت مستهجن و ی هستند!

2. تولید محتوای فاخر، زحمت فراوان داشت.



اشکالات تلگرام و سروش و شبکه‌های مشابه:

1. سیستم باز ندارند و فقط اعضا و کسانی که پیام برایشان بازارسال می‌شود، پیام‌ها را می‌بینند.

2. جذب عضو خیلی سخت است.


اشکال تالارهای گفت و گو:

1. مدیریت یک عدّه که اصلا با افکارشون موافق نیستم.

2. لایک و دیسلاک‌های احمقانه و وحشیانه.

3. اختیارات بسیار محدود.



مزایای وبلاگ:

1. جذب دنبال کننده‌ی آسان.

2. سهولت در تولید محتوا.

3. فضای پاک‌تر.

4. بازبودن فضا.(برای مثال بنده فعلا 81 دنبال کننده دارم، و چند روز یک بار مطلب جدید می‌فرستم، امّا روزانه بیش از 120 بازدیدکننده دارم. یعنی افراد مختلف، از سرتاسر وب، به راحتی وارد وبلاگ می‌شوند و بازدید می‌کنند.)

5. اختیارات به نسبت خوب.


برای نقد و بررسی احکام حقوقی اسلام، می‌توانید به تجارب جوامع دیگر در این زمینه مراجعه کنید.
مثلا می‌توانید که کشورهای غربی مراجعه کنید و ببینید وضعیت ن و حقوق و آزادی آنها چگونه است.
آیا وضع بهتری نسبت به ایران دارند یا نه؟!

تا آنجایی که من مطالعه کرده‌ام، آزادی بیش از حد ن در سه حوزه مشکل ساز شده است:

1. آزادی ن در پوشش، موجب ناامنی برای آن‌ها شده است. که البته این کوچکترین اثر بد آن است.
2. آزادی ن در پوشش، موجب افزایش بی حد و حصر شهوت و میل جنسی در جامعه شده است، به طوری که بسیاری از مردم، دیگر به راحتی نمی‌شوند. ( که این هم باز خیلی ناجور نیست.)
3. آزادی ن در پوشش و بعد از آن در روابط جنسی، موجب افزایش روابط جنسیِ خارج از خانواده شده است.  روابط جنسی در خارج از چارچوب خانواده، خود آسیب‌های متعددی در پی دارد:
- کاهش ازدواج
- فروپاشی خانواده
- افزایش فرزندان نامشروع
4. کاهش ازدواج و فروپاشی خانواده، موجب از بین رفتن یکی از عوامل اصلی تولید، یعنی خانواده است. به عبارت دقیق‌تر، با آزادی ن در پوشش و روابط، باید منتظر  از بین رفتن خانواده، و پس از آن کاهش تولید نثل و پیری جمعیت باشیم.
5. همچنین خانواده، یکی از عوامل مهم در پیشگیری از جرم و جنایت و آسیب‌های اجتماعی است و با تضعیف خانواده، یکی از عوامل پیشگیری از جرم و جنایت از بین می‌رود. به عبارت دقیق‌تر، آزادی ن در پوشش و روابط، منجر به فروپاشی خانواده می‌شود و فروپاشی خانواده، موجب افزایش جرم و جنایت و . می‌شود.
6. آسیب‌هایی که به خود ن وارد می‌شود هم بماند.

این مسائلی که بیان شد، همگی مورد توجّه جامعه‌شناسان و روانشناسان غربی بوده است. برای مطالعه‌ی بیشتر، می‌توانید به مجموعه کتبی که نشر معارف ترجمه کرده است مراجعه بفرمایید:
1.جنگ علیه خانواده
2. جنگ علیه والدین
3. وضعیت اسفبار پسران
4. تاثیر فمنیسم بر فروپاشی جامعه
5. خیانت ن به هم نوعان
6. تاثیر فمنیسم بر دختران
7. تاثیر فمنیسم بر فرزندان
8. چه کسی گهواره را تکان می‌دهد؟

وقتی مقام معظم رهبری راجع به یک مساله، نظری می‌دهند، باید بیانات ایشان در مجامع علمی پخته شود و برای عرضه در جامعه آماده شود، امّا عدّه‌ای فقط می‌روند و کتاب یا مقاله می‌نویسند، آن هم با عنوان "فلان چیز از دیدگاه مقام معظم رهبری".

اعتباری تعاریف مختلفی دارد، امّا دو معنای آن خیلی از اوقات باهم اشتباه می‌شود:

معنای اوّل: اعتباری محض است، به عبارت دیگر، اعتباری یعنی قراردادی، یعنی چیزی که دو یا چندنفر، با همدیگر قرارداد می‌کنند. مثل نامگذاری خیابان‌ها. مسئولین شورای شهر، تصمیم می‌گیرند که نام خاصی را روی خیابانی بگذارند. هروقت هم که دوست داشته باشند، نام آن را عوض می‌کنند، هیچ مشکلی هم پیش نمی‌آید.


معنای دوم: اعتباری حقیقی. این نوع از اعتباری، اگرچه ساخته‌ی ذهن است، امّا ریشه‌ی در واقعیت دارد. یعنی براساس واقعیت ساخته شده است. مثل معنای علّت، معلول، است، مدیر، آرامش، آسایش، نظم و . . این معانی اگرچه ساخته‌ی ذهن هستند، امّا ریشه‌ی در واقعیت دارند. مثلا وقتی از نظم صحبت می‌کنیم، اگرچه مفهوم آن ساخته‌ی ذهن است، امّا نظم، یک واقعیت عینی است. همچنین است مفاهیم دیگر.

این نوع از اعتباریات، تمام زندگی ما را گرفته است و بدون آن نمی‌توان از علم، حقوق و ت صحبت کرد.

به عبارت دیگر، بخش عظیمی از علوم را همین اعتباریات تشکیل می دهند و تا موقعی که کسی تکلیف خود را با این اعتباریات مشخص نکند، نمی‌تواند در این مباحث قدم از قدم بردارد.


راجع به تکنولوژی، سه دیدگاه فلسفی وجود دارد:

1. خنثی بودن علم و تکنولوژی: 
این دیدگاه منسوب به ارسطو است.
طبق این دیدگاه، تکنولوژی امری خنثی است و هرکسی با هر هدفی می‌تواند از آن استفاده کند.


2.  دیدگاه ذات‌گرایانه:
این دیدگاه به هایدگر منسوب است.
طبق این دیدگاه، تولوژی دارای ذاتی است که باعث می‌شود که کارکردهای آن، به سمت خاصی هدایت شود.
هادیگر، تکنولوژی امروزین غرب را دارای ذات بدی می‌دانست.

3. دیدگاه اقتضاگرایانه:
طبق این دیدگاه، تکنولوژی، نه خنثی است و نه ذات دارد، بلکه تنها نسبت به چیزهایی اقتضا دارد و این اقضتائات، قابل تغییر هستند.


با گردش در احادیث و آیات مربوط به شهادت، متوجّه می‌شویم که لفظ "شهید"، کاربردهای مختلفی دارد و صرفا بر "کسی که در راه خدا جان خود را از دست داده است" اطلاق نمی‌شود.

مثلا خدا هم شهید است، رسول الله (صلّی الله علیه و آله) شهید است و . 


و یا در احادیث آمده است که فاعل برخی از امور، با شهید می‌میرند یا شهید مبعوث می‌شوند، مثلا کسی که فلان سوره‌ی قرآن را بخواند، یا کسی که با نفس خودش مجاهده کند و . (جمله‌ی "مات شهیدا" را در نرم افزارهای حدیثی جست و جو بفرمایید.



جمع بندی: 

1. شاید شهادت مشترک لفظی باشد بین "کسی که شاهد قضیه‌ای بوده است" و بین "کسی که به یک مقام معنوی خاص رسیده است."

2. شهادت به عنوان یک مقام معنوی خاص، مشترک معنوی است و افراد مختلفی دارد، مانند کسی که در راه خدا کشته شده است، کسی که تهذیب نفس کرده است، کسی که . .


وقتی از تولید علم صحبت میکنیم، باید روشن باشد که از چه چیزی صحبت میکنیم.


در مکتب فلسفه صدرایی، دو نوع علم داریم:

1. علم حصولی: علمی که به کمک الفاظ، مفاهیم و صور ذهنی برای ما حاصل می شود.

2. علم حضوری: علمی که در آن، خود معلوم نزد عالم حاضر است.


وحی، شهود عرفا و . از سنخ علوم حضوری است و بهره‌ی ما انسان‌های عادی از علم حضوری، تنها علم به خودمون، علم اجمالی به خدا، علم به وجود مفاهیم ذهنی و . است.

ما بقی علوم ما، مثل ریاضی، فیزیک، شیمی، زیست، فلسفه و همه‌ی علومی که در مدرسه و دانشگاه می‌خوانیم، همگی حصولی است.


خب، حالا منظور از تولید علم کدام است؟

اگر به ویژگی‌های هرکدام از این علوم دقت کنیم، متوجّه می‌شویم که علم حضوری، شخصی است و قابل انتقال به غیر نیست. مثلا من به درد خودم علم حضوری دارم، امّا نمی‌توانم آن علم حضوری را به شما منتقل کنم. برای همین، از مفهوم درد استفاده می کنم و حالت خودم را به شما خبر می دهم.

این قضیه در همه جا جاری است. برای مثال، وقتی پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله) میخواهد وحی خود را به دیگران انتقال دهد، ناچار آن را به علوم حصولی مانند قرآن کریم یا حدیث تبدیل می کند.


با توجّه به این ویژگی، آن چیزی که قرار است تولید کنیم، از سنخ علم حصولی است نه علم حضوری. چرا که تولید علم حضوری خیلی معنادار نیست.


امروز داشتم با پدری صحبت می‌کردم که دوتا پسر پزشک داشت.یکی رفته بود خارج و دیگری در ایران مانده بود. میگفت اونی که رفت خارج، کار درستی کرده، چون تو ایران استعدادش داشت حروم میشد و کسی بهش بها نمی‌داد.

می‌خواستم باهاش بحث کنم که پیرمرد بنده خدا خسته شد و خوابش گرفت. امّا تو دلم گفتم، این ملاک و معیاری که شما دارید، بیشتر حیوانی است تا انسانی. گوسفند هم می‌داند که باید به جایی برود که علف بهتری وجود دارد.نمی‌دانم ایثار و انسانیت این افراد کجا رفته است؟!



در بعضی از تجربه‌های تبلیغی، با افرادی مواجه می‌شدم که هرچه بیشتر به آنها احترام می‌گذاشتم، رفتارشان بدتر می‌شد. مثلا اگر در مسجد، آن‌ها را تحویل می‌گرفتید و خوش و بش می‌کردید، شما را تحقیر می‌کرد، یا اگر سرکلاس به آنها احترام می‌گذاشتید، اصلا به شما گوش نمی‌داد. درک این آدم‌ها برایم سخت بود، تا اینکه احادیث ناب و دلنشینی از امام علی (علیه السّلام) دیدم. امام علی (علیه السّلام) در احادیث خود به دسته‌ای از مردم به نام فرومایگان اشاره می‌کنند که کاملا خلاف انسان‌های کریم هستند. برای مثال:[1]

کن‏ من‏ الکریم‏ على‏ حذر إن أهنته و من اللّئیم إن أکرمته و من الحلیم إن أحرجته.»[2]

از کریم برحذر باش، اگر به او اهانت کردی، و از فرومایه برحذر باش، اگر را گرامی داشتی، از صبور برحذر باش، اگر او را به سختی انداختی!

کلّما ارتفعت‏ رتبة اللّئیم نقص النّاس عنده و الکریم ضدّ ذلک.[3]

هرچقدر رتبه‌ی انسان پست بالاتر رود، مردم نزد تو بی‌ارزش‌تر شوند و انسان کریم، برعکس آن است.

 

 

امّا چاره چیست[4]:

فرّوا کلّ‏ الفرار من اللّئیم الأحمق.»[5]

از انسان فرومایه، شدیدا فرار کنید.

یعنی اصلا کلّا نرید سراغ این افراد، اگر هم رفتید، به حدیث بعدی عمل کنید.

إذا زادک اللّئیم إجلالا فزده‏ إذلالا»[6]

اگر فرومایه بر احترام به تو افزود، بر خواری او افزون کن!



[1] احادیث راجع به فرومایگان بسیار است. برای مطالعه‌ی بیشتر، می‌توانید واژه‌ی "اللئیم" را در کتب حدیثی جست و جو بفرمایید. به طور خاص، در کتاب غررالحکم، به این موضوع بسیار اشاره شده است.

[2] تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم - قم، چاپ: دوم، 1410 ق.

ص532

[3] همان، ص534

[4] احادیث این بخش هم زیاد بود، فقط دوتا را از باب نمونه آوردم.

[5] تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم - قم، چاپ: دوم، 1410 ق.

ص483

[6] همان، ص290



قدیم‌ها وقتی به آیاتی نظیر وَ لَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ»[1] ، إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُم»[2] و . می‌رسیدم، فکر می‌کردم که اگر به خدا و دین خدا کمک کنم، در صورت نیاز، باید خداوند فوج فوج ملائکه را به یاری من برساند و زمین و آسمان گوش به فرمان من باشند و در پایان، وقتی چنین نصرتی را از سوی خدا مشاهده نمی‌کردم، اعتقادم به این آیات کم می‌شد. تا اینکه به این حدیث رسیدم:

تَنْزِلُ‏ الْمَعُونَةُ عَلَى قَدْرِ الْمَئُونَة»[3]

کمک به اندازه‌ی نیاز نازل می‌شود»

با خواندن آن متوجّه شدم که خدا برای هر نیازی، کمکی در حد همان نیاز می‌فرستد، نه بیشتر.

 

 



[1] حج/40: و همانا قطعا خداوند یاری می‌کند، هرکسی را که او را یاری کند.»

[2] محمد/7: اگر خداوند را یاری کنید، او شما را یاری می‌کند.»

[3] شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة (للصبحی صالح) - قم، چاپ: اول، 1414 ق.

ص494



یکی از مشکلات مبلغین، خصوصا در تبلیغ دانش‌آموزی و کودکان، این است که مخاطب، ادبِ کلام ندارد و با الفاظ زشتی مخاطب خود را صدا می‌زند و با او صحبت می‌کند. برای حلّ این مشکل، می‌توان به این احادیث رجوع کرد:

أجملوا فی‏ الخطاب‏ تسمعوا جمیل الجواب.[1]

زیبا خطاب کنید، تا زیبا پاسخ بشنوید.»

ن الجواب‏ من‏ ن الخطاب.[2]

پاسخ بد، به دلیل خطاب بد است.»

پس زیبا خطاب کنیم، تا زیبا پاسخ بشنویم! [3]

 



[1] تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم - قم، چاپ: دوم، 1410 ق.

ص158

[2] تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم - قم، چاپ: دوم، 1410 ق.

ص720

[3]بنده خودم بارها این راه‌کار را آزمایش کرده‌ام و کاملا مجرب است.



عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ‏ أَعَانَ‏ عَلَى‏ مُؤْمِنٍ‏ بِشَطْرِ کَلِمَةٍ لَقِیَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَکْتُوبٌ بَیْنَ عَیْنَیْهِ آیِسٌ مِنْ رَحْمَتِی.[1]  [2]

امام صاد(علیه السّلام) فرمودند:

کسی که با نصف کلمه‌ای، به زیان مومنی یاری کند، در روز قیامت خداوند را ملاقات می‌کند، در حالی که بین دو چشمش نوشته شده است: ناامید از رحمت خدا»

اگر عذاب چنین کار کوچکی اینقدر زیاد است، پس عذاب آنان که در کشورهای دشمن ایران زندگی می‌کنند و در تمام زندگی، دشمنان مردم مومن ایران تقویت می‌کنند[3]، چیست؟

 

 



[1] الکافی (ط - الإسلامیة) / ج‏2 / 368 / باب من أخاف مؤمنا . ص : 368

[2] حدیث مشابه:   من‏ أعان‏ على‏ مؤمن‏ فقد برء من الإسلام.» هرکسی که به زیان مومنی یاری رساند، از اسلام به دور است.»

غرر الحکم و درر الکلم / 669 / 1567 . ص : 669

 

 

[3] فراموش نشود که نفس کار کردن و ارائه‌ی خدمات در کشورهای دشمن ایران، موجب تقویت آنان می‌شود. یکی از جهت مالیاتی که به دولت پرداخت می‌کنند، دوم از جهت خدماتی که ارائه می‌کنند و موجب افزایش رفاه و تقویت آنها می‌شوند.



در تریبون‌های مختلف دربارۀ مقام زن، مادر و اهمیت خانه‌داری و شوهرداری سخن می‌گویند؛ اما در عمل و اجرا، ما ساختار و سیستمی را نمی‌بینیم که از زنِ خانه‌دار حمایت عملی کند و مقام وی را به اندازۀ یک زن شاغل در جامعه بالا ببرد.

بیمۀ ن خانه دار


دیروز بر حسب اتفاق روی یک بنر تبلیغاتی کلیک کردم و به سایت بیمۀ نِ خانه‌دار که توسط یک شرکت بیمۀ خصوصی طراحی شده بود، هدایت شدم. خیلی جالب بود که سایت بیمه، خروجی فعالیت مادرِ من را که 51سال عمر دارد، حدود 7میلیون تومان در ماه پیش‌بینی کرد! و این پیش‌بینی، منهای فعالیتی مانند بچه‌داری و نگهداری از مریض(که خدا را شکر نداریم.) بود.

سؤال بنده از تمامی مسئولان حکومت، دولت و افرادی که دغدغۀ دین و جامعۀ سالم و البته بیکاری پسران و مردان را دارند، این است که چرا خانه‌داری در ایران بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی هنوز یک شغل محسوب و برای ن ایرانی خانه‌دار، بیمۀ بازنشستگی تعریف نمی‌شود؟


وب‌گاه یک فنجان روزنوشت


آیا عقل در فهم مطالب استقلال دارد؟

جواب: بله.

دلیل حلّی این مطلب کمی طولانی است و به مباحث علم حضوری باز می گردد.

امّا دلیل نقضی:

1. اگر عقل انسان استقلال نداشته باشد، چه چیزی حجیت قرآن کریم و احادیث را اثبات می‌کند؟

حقیقت این است که بدون پذیرش استقلال عقل، حجیت قرآن کریم و احادیث نیز قابل اثبات نیست.




سوال: اگر عقل مستقل است، چه دلیلی وجود دارد که به سراغ قرآن کریم و احادیث برویم؟

پاسخ: عقل خودش درک می کند بعضی از مسائل را نمی فهمد، برای همین به سراغ منابع دیگری مانند قرآن کریم و احادیث می رود.


این بحث رو خیلی وقت بود که شروع کرده بودم، امّا این قسمتش مونده بود.

 

برای نقد درست و دقیق روشنفکران، باید با افکار آنها آشنا باشید. جریان‌های روشنفکری در ایران به دسته‌ی کلی تقسیم می‌شوند:

 

1. روشنفکر غیردینی

این جریان به کلّی مخالف دین است و آن را نامعقول و غیرعلمی و . می‌داند.

 

2. روشنفکر دینی

این جریان، با دین مشکلی ندارد امّا سعی می‌کند دین را طبق علوم و فلسفه‌ی غرب تفسیر کند. از جمله دسته‌هایی که ذیل این گروه قرار می‌گیرند:

الف) جریان هایدگری‌ها که افکار نسبی‌گرایانه دارند. (البته نسبی‌گرایی آنها خیلی صریح نیست و حتّی خودشان هم قبول نمی‌کنند امّا حرف‌هایشان به نسبی‌گرایی منجر می‌شود.)

ب) جریان تجریه‌گرایان که سعی می‌کنند دین را طبق علوم تجربی غرب تفسیر کنند.

ج) جریان لیبرال‌ها که برای حفظ قدرت، سعی می‌کنند قرائت‌های لیبرالیستی از دین ارائه کنند: مانند فمنیسم اسلامی و . .

د) . .

 

 

إن شاءالله در قسمت بعد سه چهارتا وبلاگ روشنفکر معرفی می‌کنم تا بتونید برید به صورت عملی باهاشون بحث کنید و تمرین کنید.

 

 


نزال بن سبرة گوید: امیر المؤمنین علىّ بن أبى طالب علیه السّلام براى ما خطبه خواند و بر خداى تعالى حمد و ثنا گفت و بر محمّد و خاندانش درود فرستاد آنگاه‏ سه بار فرمود: اى مردم! پیش از آنکه مرا از دست بدهید از من پرسش کنید، آنگاه صعصعة بن صوحان برخاست و گفت: اى امیر المؤمنین! چه وقت دجّال خروج مى‏کند؟ علىّ علیه السّلام فرمود: بنشین که خداوند کلامت را شنید و خواسته تو را دانست به خدا سوگند در این باب سؤال‏شونده از سئوال‏کننده داناتر نیست و لیکن براى آن علامات و نشانه‏هایى است که طابق النّعل بالنّعل دنبال یک دیگر بیاید که اگر خواستى تو را بدان آگاه کنم و او گفت آرى اى امیر المؤمنین! و علىّ علیه السّلام فرمود: آنها چنین است:

  1. آنگاه که مردم نماز را تباه سازند
  2. و امانت را ضایع کنند
  3. و دروغ را حلال شمارند
  4. و رباخوارى کنند
  5. و رشوه گیرند
  6. و ساختمانهاى استوار بنا کنند
  7. و دین را به دنیا بفروشند
  8. و سفیهان را بکار گمارند
  9. و با ن م کنند
  10. و قطع رحم نمایند
  11. و از هوس پیروى کنند
  12. و خونریزى را سبک شمارند
  13. و بردبارى ضعف و ستمگرى افتخار به شمار آید
  14. و امیران فاجر
  15. و وزیران ستمکار
  16. و کدخدایان خیانتکار
  17. و قاریان فاسق باشند
  18. و گواهیهاى دروغ ظاهر گردد
  19. و فجور و بهتان و گناه و طغیان علنى شود
  20. و قرآنها را زیور کنند
  21. و مساجد را بیارایند
  22. و مناره‏ها را بلند سازند
  23. و اشرار را احترام کنند
  24. و صفوف درهم آید و قلوب مختلف شود و پیمانها شکسته گردد و موعود نزدیک شود
  25. و ن به خاطر حرص بر دنیا در تجارت با شوهرانشان مشارکت کنند
  26. و آواز فاسقان بلند شود و آن را استماع کنند
  27. و رذل‏ترین مردم رهبر آنها شود
  28. و از فاجر به خاطر ترس از شرّش بپرهیزند
  29. و دروغگو را تصدیق کنند
  30. و خائن را امین شمارند
  31. و ن آوازه‏خوان و تار و طنبور فراهم آورند
  32. و آخر این امّت اوّل آن را لعنت کند
  33. و ن بر زینها سوار شوند
  34. و ن به مردان و مردان به ن تشبّه کنند
  35. و شاهد بدون استشهاد گواهى دهد
  36. و دیگرى بى‏آنکه حقّ را بشناسد و تفقّه در دین داشته باشد قضاء ذمّه را گواهى دهد
  37. و کار دنیا را بر آخرت ترجیح دهند

و پوست میش را بر دل گرگ بپوشند و دلهایشان بدبوتر از مردار و تلخ‏تر از زهر باشد، در این وقت سرعت و شتاب کنید سرعت و شتاب کنید و بهترین جاها در آن روز بیت المقدس باشد و بر مردم زمانى درآید که هر کدامشان آرزو کنند که از ساکنان آنجا باشند.

آنگاه اصبغ بن نباته از جا برخاست و گفت: یا امیر المؤمنین! دجّال کیست؟

فرمود: .[1]

برای مطالعه‌ی ادامه‌ی روایت، به منبع مراجعه فرمایید.

 

 

 

 

 

[1] ابن بابویه، محمد بن على، کمال الدین / ترجمه پهلوان - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1380 ش.

 

ج2 ، ص 311 و 312

 


در اخبار می‌گویند که یکی از علل بدحجابی، عدم عرضه‌ی لباس مناسب و سختی پیدا کردن آن است.

به عبارت دقیق‌تر، بخشی از ن جامعه حال و حوصله ندارند تا دنبال لباس مناسب بگردند و بدحجاب می‌شوند و به همین راحتی پا روی بخشی از دینشان می‌گذارند.

بعد همین ن، با قلب‌های پاکشان در حسینیه‌ها حاضر می‌شوند و برای امام حسین (علیه السّلام) گریه می‌کنند و در پایان جلسه، برای ظهور امام زمان (علیه السّلام) دعا می‌کنند!

خانم‌های بدحجاب!

باور کنید که اهل کوفه نیز مانند شما دل‌هایشان پاک و همراه اهل بیت (علیهم السّلام) بود، امّا حال و حوصله‌ی سختی جنگ و تحمّل مصائب آن را نداشتند!

 

 


در اخبار، یکی از علل بدحجابی، گران بودن لباس‌های مناسب، مانند چادر است. به عبارت دقیق بعضی از ن، یا پول خرید لباس مناسب ندارند، یا حاضر نیستند برای لباس  مناسب، هزینه کنند و ترجیح می‌دهند که پولشان را در جای دیگر خرج کنند.

برخی از اهل کوفه، دقیقا شبیه این دسته‌ی دوم بودند!

به عبارت دیگر، برخی از اهل کوفه، با اینکه امام حسین (علیه السّلام) را دوست داشتند، امّا حاضر نبودند برای آن حضرت هزینه کنند.

از طرف دیگر، ابن زیاد پول خوبی می‌داد و این برای مردم دل‌پاک کوفه انگیزه‌ای شد که با امام حسین (علیه السّلام) بجنگند!

نتیجه:

پاکی دل کافی نیست، در راه حق باید هزینه داد!

 

 


باسلام

این ترم به شدّت کارهام زیاد شده و توان به روز رسانی وبلاگ را ندارم.

البته این وبلاگ دیگر به روزرسانی نخواهدشد. (نظرات شما مشاهده و إن شاءلله تایید خواهدشد.)

ممنون که این مدّت ما رو تحمّل کردید.

إن شاءالله به زودی زود، دوباره درخدمت هستم. (با وبلاگی جدید و تخصصی‌تر)


سلام بر همگی

 

بحمدلله به برکت کرونا، همه‌ی کلاس‌ها و کار و بار ما تعطیل شد.

منم فرصت کردم به کارهای عقب مونده‌ام رسیدگی کنم و کمی بیکار شدم.

لذا دوباره اومدم سراغ وبلاگ.

فعلا مشغول پاکسازی و بازسازی وبلاگ هستم.

اگر پیشنهادی در جهت دسته‌بندی محتوایی مطالب، عناوین، ظاهر وبلاگ و . دارید، لطفا بیان کنید.

 

 

إن شاءالله نظرات منتظر تایید را در اسرع وقت پاسخ میدم و تایید می‌کنم.

 

همچنین در اسرع وقت إن شاءالله این قضیه دنبال کننده‌ها را سر و سامان می‌دهم.

 

 

فعلا التماس دعا


علی رغم همه‌ی احترامی که برای مدافعان سلامت قائل هستم، امّا اقدامات پیشگیرانه و بهداشتی فعلی، اثر چندانی بر بهبود وضع کشور ندارد. زیرا:

  1. دولت فعلی جمهوری اسلامی، کارنامه‌ای سرشار از دروغ دارد، لذا بسیاری از حرف‌های آن‌، مورد قبول مردم واقع نمی‌شود.
  2. مسئولین مربوطه، تا کنون ت‌ و برنامه‌ی منسجمی نداشته‌اند، لذا حداقل بخشی از مردم دچار سردگمی شده‌اند و نمی‌‌دانند چه باید بکنند.(تشدید بی اعتمادی)
  3. جریان‌هایی مخالف طب مدرن در کشور وجود دارد که اصلا توصیه‌های وزارت بهداشت را قبول ندارند.
  4. حکومت برنامه‌ای برای جبران خسارت‌های اقتصادی ندارد، لذا همه‌ی اقشار، به جز اقشاری که در آمد ثابت دارند، مجبور هستند که به خیابان‌ها بیایند و فعالیت خود را ادامه دهند.
  5. علاوه بر بخش اقتصادی، حکومت برنامه‌ای برای در خانه نگه داشتن مردم هم ندارد.
  6. اکثر مردم، خود را در خطر جدّی کرونا نمی‌بینند، زیرا طبق گفته‌ی پزشکان، کرونا فقط برای افراد مسن و دارای بیماری‌های زمینه که ضعیف هستند، خطر جدی دارد. در نتیجه توصیه‌های بهداشتی را رعایت نمی‌کنند.

 

نتیجه: برنامه‌های فعلی برای مقابله با کرونا، فقط یک رزمایش برای آمادگی در مواقع خطرناک‌تر بعدی است.


با عرض سلام و تبریک این عید بزرگ

بحمدالله به برکت کرونا بیکار شدم و در این ایام کار بازچینی وبلاگ را تمام کردم.

بخش مروبط به اطلاعات شخصی بنده بروز رسانی شد. شاید این اطلاعات در نوع تعامل شما بنده مفید باشد.

از نقدهای شما سروران استقبال می‌شود.

سعی بنده بر این است که خطای خود را آسان قبول کنم.( از حدود 245 مطلب این وبلاگ، فقط 39 تا باقی مانده و بقیه حذف شدند.)

 

این متن نیز پس از انتشار اولین مطلب بعدی حذف خواهد شد.

 

 

التماس دعا


 

 

 

نام کتاب: ما و تاریخ فلسفه اسلامی

 

نویسنده: رضا داوری اردکانی

 

ناشر: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

 

 

 

نظری در رد یا تایید نویسنده ندارم.

 

 

نکته مثبت کتاب: 

  • بیان زیبای پیوستگی اندیشه‌ی فلسفی در شرق جهان اسلام
  • بیان نکاتی جدید راجع به برخی از فیلسوفان مسلمان که یک طلبه یا دانشجوی فلسفه، بعید است خودش به راحتی و در مدّت کم بتواند آن‌ها را کسب کند.

 

نکته‌ی منفی کتاب:

  • ظاهرا در اوایل کتاب، نویسنده در بیان مقصود خود کمی الکن است، تا چند فصل، این حس با من وجود داشت که نویسنده مطلبی را می‌خواسته بگوید ولی نگفته‌است.
  • برای کسانی که فلسفه نخوانده‌اند، سنگین است.

 

در مجموع به کسانی که در اوایل راه فلسفه‌خوانی هستند، حتما توصیه می‌کنم که این کتاب را بخوانند.


 

قدیم‌ها وقتی به آیاتی نظیر وَ لَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ»[1] ، إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُم»[2] و . می‌رسیدم، فکر می‌کردم که اگر به خدا و دین خدا کمک کنم، در صورت نیاز، باید خداوند فوج فوج ملائکه را به یاری من برساند و زمین و آسمان گوش به فرمان من باشند و در پایان، وقتی چنین نصرتی را از سوی خدا مشاهده نمی‌کردم، اعتقادم به این آیات کم می‌شد. تا اینکه به این حدیث رسیدم:

 

 

تَنْزِلُ‏ الْمَعُونَةُ عَلَى قَدْرِ الْمَئُونَة»[3]

 

 

کمک به اندازه‌ی نیاز نازل می‌شود»

 

 

با خواندن آن متوجّه شدم که خدا برای هر نیازی، کمکی در حد همان نیاز می‌فرستد، نه بیشتر.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

[1] حج/40: و همانا قطعا خداوند یاری می‌کند، هرکسی را که او را یاری کند.»

 

 

[2] محمد/7: اگر خداوند را یاری کنید، او شما را یاری می‌کند.»

 

 

[3] شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة (للصبحی صالح) - قم، چاپ: اول، 1414 ق.

 

ص494

 

 

 


 

 

 

یکی از مشکلات مبلغین، خصوصا در تبلیغ دانش‌آموزی و کودکان، این است که مخاطب، ادبِ کلام ندارد و با الفاظ زشتی مخاطب خود را صدا می‌زند و با او صحبت می‌کند. برای حلّ این مشکل، می‌توان به این احادیث رجوع کرد:

 

 

أجملوا فی‏ الخطاب‏ تسمعوا جمیل الجواب.[1]

 

 

زیبا خطاب کنید، تا زیبا پاسخ بشنوید.»

 

 

ن الجواب‏ من‏ ن الخطاب.[2]

 

 

پاسخ بد، به دلیل خطاب بد است.»

 

 

پس زیبا خطاب کنیم، تا زیبا پاسخ بشنویم! [3]

 

 

 

 

 

 

[1] تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم - قم، چاپ: دوم، 1410 ق.

 

ص158

 

 

[2] تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم - قم، چاپ: دوم، 1410 ق.

 

ص720

 

 

[3]بنده خودم بارها این راه‌کار را آزمایش کرده‌ام و کاملا مجرب است.

 

 

 


 

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ‏ أَعَانَ‏ عَلَى‏ مُؤْمِنٍ‏ بِشَطْرِ کَلِمَةٍ لَقِیَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَکْتُوبٌ بَیْنَ عَیْنَیْهِ آیِسٌ مِنْ رَحْمَتِی.[1]  [2]

 

 

امام صاد(علیه السّلام) فرمودند:

 

 

کسی که با نصف کلمه‌ای، به زیان مومنی یاری کند، در روز قیامت خداوند را ملاقات می‌کند، در حالی که بین دو چشمش نوشته شده است: ناامید از رحمت خدا»

 

 

اگر عذاب چنین کار کوچکی اینقدر زیاد است، پس عذاب آنان که در کشورهای دشمن ایران زندگی می‌کنند و در تمام زندگی، دشمنان مردم مومن ایران تقویت می‌کنند[3]، چیست؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

[1] الکافی (ط - الإسلامیة) / ج‏2 / 368 / باب من أخاف مؤمنا . ص : 368

 

 

[2] حدیث مشابه:   من‏ أعان‏ على‏ مؤمن‏ فقد برء من الإسلام.» هرکسی که به زیان مومنی یاری رساند، از اسلام به دور است.»

 

 

غرر الحکم و درر الکلم / 669 / 1567 . ص : 669

 

 

 

 

 

 

 

 

[3] فراموش نشود که نفس کار کردن و ارائه‌ی خدمات در کشورهای دشمن ایران، موجب تقویت آنان می‌شود. یکی از جهت مالیاتی که به دولت پرداخت می‌کنند، دوم از جهت خدماتی که ارائه می‌کنند و موجب افزایش رفاه و تقویت آنها می‌شوند.

 

 

 


 

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ عَنِ النَّضْرِ عَنْ یَحْیَى بْنِ أَبِی خَالِدٍ الْقَمَّاطِ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْیَنَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا أَقَلَّنَا لَوِ اجْتَمَعْنَا عَلَى شَاةٍ مَا أَفْنَیْنَاهَا فَقَالَ أَ لَا أُحَدِّثُکَ بِأَعْجَبَ مِنْ ذَلِکَ- الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ ذَهَبُوا إِلَّا وَ أَشَارَ بِیَدِهِ ثَلَاثَةً[1] قَالَ حُمْرَانُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا حَالُ عَمَّارٍ قَالَ رَحِمَ اللَّهُ عَمَّاراً أَبَا الْیَقْظَانِ بَایَعَ وَ قُتِلَ شَهِیداً فَقُلْتُ فِی نَفْسِی مَا شَیْ‏ءٌ أَفْضَلَ مِنَ الشَّهَادَةِ فَنَظَرَ إِلَیَّ فَقَالَ لَعَلَّکَ تَرَى أَنَّهُ مِثْلُ الثَّلَاثَةِ أَیْهَاتَ أَیْهَاتَ‏[2].[3]

 

 

حدیث از لحاظ سندی مشکلی ندارد.

 

 

 

 

 

امّا شرح حدیث:

 

 

حمران بن اعین می گوید که به امام صادق (علیه السّلام) عرض کردم : فدایت شوم! ما خیلی کم هستیم. اگر همه‌ی شیعیان دور هم جمع شویم، نمی توانیم یک گوسفند را بخوریم!»

 

 

امام صادق (علیه السّلام): آیا چیزی بگویم که از آن عجیب‌تر باشد!؟ -زمان رحلت رسول الله (صلّی الله علیه و آله)- همه‌ی مردم از دین برگشتند و مرتد شدند، مگر سه نفر، مقداد، سلمان ، ابوذر!»

 

 

حمران بن اعین : در آن زمان عمّار چه می‌کرد؟!»

 

 

امام صادق (علیه السّلام): خدا رحمت کند عمّار را ، ابتدا از حق منحرف شد، امّا بعدا بیعت کرد و در راه خدا شهید شد.»

 

 

حمران بن اعین: در دل خود گفتم که چیزی بالاتر از شهادت نیست – و چون عمّار شهید شد ولی آن سه نفر شهید نشدند، پس مقام عمّار از آن سه نفر بالاتر است-»

 

 

امام صادق (علیه السّلام) آنچه در دل حمران بن اعین گذشته بود را فهمید، سپس به او نگاه کرد و گفت: نکند که فکر می‌کنی مقام عمّار هم مانند آن‌‌ها است!! هرگز، هرگز چنین نیست!»

 

 

 

 

 

 

 

 

نتیجه‌گیری:

 

 

1.    از لحاظ معنوی، مقامی بالاتر از شهادت قابل تصوّر است و طبق حدیث، شاید بتوان گفت که ملاک اصلی مقامات معنوی، میزان ولایت پذیری است.

 

 

2.    گاهی اوقات ممکن است که کسی شهید نشود امّا بینش و بصیرت بیشتری نسبت به شهدا داشته باشد، همانطور که بینش و بصیرت مقداد، سلمان و ابوذر، از بینش و بصیرت عمّار بیشتر بود.

 

 

 

 

 

 

[1] ( 2) یعنی أشار علیه السلام بثلاث اصابع من یده. و المراد بالثلاثة سلمان و أبو ذرّ و المقداد کما روى الکشّیّ ص 8 بإسناده عن أبی جعفر الباقر علیه السلام انه قال: ارتد الناس الا ثلاثة نفر:

 

 

 

سلمان و أبو ذرّ و المقداد، قال الراوی فقلت: عمار؟ قال: کان جاض جیضة ثمّ رجع، ثمّ قال: ان أردت الذی لم یشک و لم یدخله شی‏ء فالمقداد فاما سلمان فانه عرض فی قلبه أن عند أمیر المؤمنین علیه السلام اسم اللّه الأعظم لو تکلم به لاخذتهم الأرض و هو هکذا و أمّا أبو ذرّ فأمره أمیر المؤمنین علیه السلام بالسکوت و لم یأخذه فی اللّه لومة لائم فابى الا أن یتکلم انتهى. قوله جاض أی عدل عن الحق و فی بعض النسخ بالحاء و الصاد المهملتین، و حاصوا عن العدو ای انهزموا، و المراد بالناس غیر أهل البیت، و بالارتداد الارتداد عن الایمان لا عن الإسلام کما یفهم من الاخبار. و فیه بإسناده، عنه عن أبیه عن جده عن علیّ علیه السلام قال: ضاقت الأرض بسبعة بهم ترزقون و بهم تنصرون و بهم تمطرون منهم سلمان الفارسیّ و المقداد و أبو ذر و عمّار و حذیفة رحمهم اللّه و کان علیّ علیه السلام یقول: و أنا إمامهم و هم الذین صلوا على فاطمة علیها السلام. و فیه: فى حدیث آخر عن أبی جعفر علیه السلام قال: ارتد الناس إلّا ثلاثة نفر: سلمان و أبو ذرّ و المقداد و أناب الناس بعد، کان اول من اناب أبو ساسان‏[ حصین بن منذر الوقاشى صاحب رایة علیّ علیه السلام‏] و عمّار و أبو عروة و شتیرة فکانوا سبعة فلم یعرف حقّ أمیر المؤمنین علیه السلام الا هؤلاء السبعة.

 

 

 

[2] ( 3) قوله: أیهات» لغة فی هیهات. أى بعد عن الحق رأیک.

 

 

 

[3] کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی (ط - الإسلامیة) - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.

 

ج‏2 ؛ ص244

 

 

 


۱. مکنت خانوادگی

۲. استفاده از بزرگ‌ترین اساتید زمان


این دو مساله موجب‌شد که ملاصدرا بتواند در بزرگ‌ترین مراکز علمی زمان حاضر شود و با مشهورترین و متنفذترین عالمان  عصر ارتباط داشته‌باشد و به گنجینه‌ی علمی پیشینیان دسترسی یابد.

 

درآمدی بر نظام حکمت صدرایی،عبدالرّسول عبودیت، ج۱، ص ۲۹ و ۳۰


حدود ساعت یازده شب، هیچکس در حیاط مجتمع نبود،  که ماشین را جلوی ساختمان پارک کردم و پیاده شدم تا بروم داخل.

دیدم از ساختمان روبرویی، دو خانم بیرون آمدند که حجاب یکی از آن‌ها خیلی بد بود. (آرایش غلیظ، شلوار تنگ، فقط یک شال روی سر انداخته بود و گردن و . معلوم بود.)

با خودم گفتم تذکّر بدم، ندم، بدم،ندم،بدم،ندم و . که یک دفعه حدیث امام علی (علیه السّلام) به ذهنم خطور کرد. امر به معروف و نهی از منکر، نه روزی کسی را قطع کرده است و نه مرگ کسی را جلوتر انداخته است.  (متن حدیث دقیق نیست.)

 

هنوز دو خانم از مجتمع خارج نشده بودند که رفتم دنبالشان و گفتم: خانم! اینجا مجتمع طلّاب است، لطفا شئونات را رعایت بفرمایید.

 

آن دو نفر برگشتند و شروع کردند به فحّاشی. البته انتظار فحّاشی را داشتم. عادی است. امّا خانم بدحجاب به سمت من حمله کرد و چند لگد به من زد. داشت نزدیک‌تر میشد که من با پا او را دفع کردم و خودم هم چند قدم عقب‌تر رفتم ولی او رها نمی‌کرد و دنبال من می‌آمد.

 

با سرعت دویدم و به درب منزل یکی از اعضای هیات مدیره‌ی مجتمع رفتم. امّا خانه نبود. با او تماس گرفتم و او با همسایه‌های انقلابی تماس گرفت و همه ریختند در حیاط مجتمع.

 

من هنوز در بلوکی آن عضور هیات مدیره، پنهان شده بودم.

 

ادامه دارد.


تو راهروی خانه‌ی همان عضو هیات مدیره بودم که یکی اومد گفت: تو این خانوم رو زدی!

بیا بیرون ببینم.

رفتم بیرون دیدم اون دوتا خانوم، جار و جنجال راه انداختند که آره، این آقا ما رو زده!

یکی دوتا از همسایه‌ها اومدن جلو و به من گفتن: تو این خانوم رو زدی؟!

من داشتم تعریف می‌کردم که یکی از اون خانوم‌ها حمله کرد و دوباره من رو زد.

به خاطر این حرکت وحشیانه‌، اینجا همه به اون خانومه مشکوک شدن.

من چند بار برای افراد مختلف اصل ماجرا رو تعریف کردم.

در همین حین، چند نفر از همسایه‌ها، مجددا به بابت حجاب به اون خانوم تذکر دادن، که اون خانوم شروع کرد به فحش دادن به طلبه‌ها و چادری‌ها و . .

دیگه اینجا همه فهمیدن حق با منه.

به غیر دو نفر که ظاهرا به اون خانومه چشم طمع داشتند و اتفاقا یکیشون مجرد بود و قبلا حرکات مشکوکی زده بود و مچش رو گرفته بودیم.

بگذریم. خلاصه اون خانوم دست از جار و جنجال و فحاشی به طلبه‌ها و چادر و . برنمی‌داشت. تصمیم گرفتیم به پلیس زنگ بزنیم.

بعد از کلی معطی پلیس آمد.

افسر از ماشین پیاده شد و دید پنجاه نفر تو حیاط مجتمع هستند.

دید نمی‌تونه همهمه‌ی مردم رو کنترل کنه، اون دوتا خانوم و یکی دوتا از همسایه‌ها رو کشید کنار تا ماجرا رو ازشون بپرسه.

فقط اومد طرف من و یه سوال از من پرسید. تو این خانوم رو زدی؟ من گفتم، خیر، من از خودم دفاع کردم.

همین، سوار ماشینش شد و گفت بیاید کلانتری. البته اون خانوم‌ها رو هم سوار کرد و برد که این کارش خلاف بود. حق نداشت یکی از طرفین دعوا را با ماشین پلیس به کلانتری ببره.

 

ما هم پنج نفر شدیم و  سوار ماشین رئیس هیات مدیره، رفتیم کلانتری.

 

ادامه دارد .


با هم‌سایه‌ها رفتیم کلانتری.

اون دو تا خانوم با ماشین پلیس رفتن داخل. ما هم خواستیم بریم داخل که افسر کلانتری مانع شد و ما را بیرون کرد.

حدود پنجاه دقیقه بیرون جلوی کلانتری منتظر بودیم و نمی‌دانستیم که در کلانتری چه خبر است!

بعد از پنجاه دقیقه، فقط من را به داخل راه دادند.

افسر گفت تو این خانم را زدی؟

گفتم نه، من فقط از خودم دفاع کردم.

گفت این خانوما چیزای دیگه میگن.

گفتم دروغ میگن.

خانوما کلانتری رو گذاشتن روی سرشون و افسر با کلام تند آن ها را ساکت کرد.

افسر زنگ زد به قاضی شیفت تا ببینه تکلیف چیه.

ظاهرا قاضی پشت تلفن بهش گفت که آقا رو رها کنید بره، از خانوم‌ها تعهد بگیرید و رها کنید.

من به افسر گفتم شکایت دارم.

افسر گفت باید بری دادگاه، ما اینجا شکایت قبول نمی‌کنیم. (حرکت خلاف قانون)

گفتم شما حتی از من توضیح نخواستید!

یکی دیگشون با بی احترامی گفت بگو ببینم چی میگی!

من شروع کردم به شرح ماجرا. اما اون افسر در حین گوش دادن دائم به من بی احترامی می‌کرد، مثلا با چیزهای دیگه مشغول می‌شد، با سربازها صحبت می‌کرد، خمیازه می‌کشید و . .

خلاصه اومدم بیرون و ماجرا رو برای همسایه‌ها تعریف کردم.

اونا هم عصبانی شدن و شروع کردن به داد و بی‌داد.

افسر کلانتری اومد بیرون و گفت برید دادگاه شکایت کنید.

 

إن شاءالله ادامه‌ش فردا.


تفاوت مشرب مشایی و اشراق به تفاوت آن‌ها در وم کشف و شهود بر‌می‌گردد.

مشاییان قدرت عقل را بی‌نیاز از کشف و‌شهود می‌دانستند، اما اشراقیان، کشف و شهود را در تقویت عقل موثر می‌دانستند.

از این جهت ملاصدرا اشراقی بود اما حکمت متعالیه یک تفاوت اساسی فلسفه مشایی و اشراقی دارد و آن تکیه بر اصالت وجود است. (درآمدی بر نظام حکمت صدرایی ، عبدالرسول عبودیت ، ج۱، صص ۶۸-۷۰)

یعنی اصالت وجود، زیربنای فلسفه‌ی ملاصدرا است.

همچنین از اصالت وجود، سه مساله‌ی دیگر نشأت می‌گیرد که در مجموع این چهار مساله، پایه‌های اصلی حکمت متعالیه به شمار می‌آیند:

 

  1. اصالت وجود و اعتباریت ماهیت
  2. تشکیک در وجود
  3. وحود رابط معلول
  4. حرکت جوهری

(درآمدی بر نظام حکمت صدرایی ، عبدالرسول عبودیت، ج۱، ص ۶۰)

 

نتیجه آنکه اگر بخواهیم برمبنای حکمت متعالیه علم اجتماعی تولید کنیم، به نوعی  با این چهار مساله سر و کار داریم.

 

 

 

پ.ن1: حقیر پایان‌نامه جدید شروع کردم و از این به بعد حول بخش‌های این پایان‌نامه می‌نویسم.

پ.ن2: إن‌شاءالله در مطالب بعدی، یکی دو نمونه‌ی کوچک از تولید علم اجتماعی از منظر حکمت متعالیه را نشان می‌دهم.

 

 

 

 


 

اگر کارتون به دادگاه و پاسگاه و . افتاد، مراقب خودتون باشید. هیچ وقت تنهایی اینجور جاها نرید. همیشه همراه یکی دیگه برید تا شاهد ماجرا باشه.

 

دوربین‌های دادگاه و پاسگاه و . به هیچ وجه به درد شما نمی‌خوره و شما نمی‌تونید از دوربین‌های دادگاه و پاسگاه در پرونده‌ی خودتون استفاده کنید.

تو پرونده من که گفتند ما دوربین ها را هر روز پاک می‌کنیم! (نمی دونم مخاطبشون رو چی فرض می‌کنند.)

 

اونجاهایی هم که دوربین هست، خودشون بلد هستند و شما رو می کشند جایی که دوربین نباشه، مثلا بعضی از همین طلبه‌ها را برده بودند در نقطه‌ی کور دوربین و اونجا کنک زده بودند. تا اگر روزی کسی فیلم رو دیدی، اثری از کتک کاری توش نباشه.

 

 

إن شاءالله به حول و قوه‌ی الهی، فساد از قوه‌ی قضائیه جمع بشه.

آقای رئیسی آدم خوبیه، احمق و نادان و فاسد هم نیست.

اما کسی میتونه این فساد رو جمع کنه که از جهت هوشی هم نابغه باشه که ظاهرا آقای رئیسی نیست.

 

 

 


اما شکایت از پلیس ها:

 

رفتیم نیروی انتظامی کل استان و شکایت کردیم. انتهای شکایت هم نوشتم: اگرچه جرم این پلیس‌ها کوچک بود، اما موجب از بین رفتن اعتماد عمومی و سرمایه‌های مردمی پلیس خواهد شد.

 

چند وقت بعد از دادسرا نظامی ابلاغیه آمد. رفتم آنجا و ماجرا را برای بازپرس توضیح دادم. قرار شد شاهدان هم بروند.

دیگه خبری نشد تا اینکه برایم پیام آمد که پرونده به دادسرای عمومی ارجاع شده.

رفتم پیش بازپرس شعبه14 دادسرای عمومی پردیسان.

بازپرس گفت بیا رضایت بده. گفتم نه.

گفت خودت میدونی، بیست بار باید بیای و بری، آخرش هم به نتیجه نمی‌رسی.

اون روز اظهارات من رو ثبت نکرد.

دوباره یک روز دیگه رفتم، گفت الان وقت ندارم، ظهر بیا. (به نظرم نذر کرده بود که همون بیست بار، من رو ببره و بیاره.)

ظهر رفتم و بازپرس دوباره درخواست رضایت کرد. (درخواست رضایت از سوی بازپرس خلاف قانون است.)

قبول کردم و اظهارات من رو ثبت کرد.

گفت شاهدها رو بیار.

چند روز روز بعد، دونفر از شاهدها رفتند.

بازپرس اظهارات اونها رو هم ثبت نکرد و از آنها خواست که بیایند و من را راضی کنند تا رضایت بدهم.

من هم گفتم رضایت نمی دهم و خودتان مجبور هستید یک بار دیگر بروید تا اظهاراتتان را ثبت کنید، و الا حکم جلب خودتان می‌آید.

یکی از دیگر از شهود رفت، داشت به اونم فشار می آورد که شهادت ندید و شاکی رو راضی کنید.

البته این بنده کار عقلی کرد و جلوی دادگاه به من زنگ زد. منم گفتم من رضایت نمی دم، حالا می خوای برو تو شهادتت رو ثبت کن، میخوای صبر کن تا احضار یا جلبت کنند. این یکی رفت شهادتش رو ثبت کرد.

(دقت کنید که این بازپرس هم آدم فاسدی است، ولی دیگه حال ندارم برم شکایت جدید ثبت کنم.)

 

چند وقت بعد با بچّه‌ها طرح پارسا صحبت کردم و قرار شد که پرونده‌ی این پلیس‌ها و آن بازرپرس فاسد را در دادگاه پیگیری کنند.

معلوم شد که برخورد بد پلیس با ناهیان منکر، فقط مربوط به پرونده من نیست و چندین مورد در خود قم وجود داشته که پلیس طلبه‌ی ناهی منکر را به داخل کلاتری برده و او را مورد ضرب و شتم و آزار و اذیت قرار داده.

 

خلاصه پرونده من هم قاطی پرونده‌ی اونا و پیش آقای غریب، دادستان کل استان قم مطرح شد و قرار پیگری بشه.

حالا ببینیم چی میشه!

 

إن شاءالله نتیجه‌گیری در قسمت بعد.


فرداش من با یکی از همسایه‌ها رفتیم دادگاه تا از آن دو خانوم شکایت کنیم.

یکی از همسایه‌ها هم پیگیر شکایت از پلیس‌ها شد.

ما از دو خانوم شکایت کردیم. روز اداری بعدی، رفتیم نیروی انتظامی کل استان قم، بابت رفتار بد آن پلیس‌ها و قبول نکردن شکایت ما، شکایت کردیم.

 

اما ماجرای شکایت از دو خانم:

ما شکایت کردیم و حدود یک ماه بعد، اولین ابلاغیه‌ی دادگاه آمد. تا سه جلسه‌ی پرونده در شورای حل اختلاف باقی می‌ماند. من رفتم و شوهر آن خانم چادری آمد. مرد نسبتا معقولی بود. در جلسه قول داد که هردوی خانم‌ها بیایند و عذرخواهی کنند تا من رضایت بدهم.

اما آن دو خانم نیامدند و ابلاغیه دوم آمد. من رفتم دادگاه ولی آن دو خانم نیامدند.

ابلاغیه سوم آمد. شوهر آن خانم آمد و گفت من که گفتم آن ها می آیند عذرخواهی! منم گفتم دو ماه گذشته! چرا نیامدند؟! گفت کرمانشاه است و کار دارد، مثل تو بیکار نیست. منم گفتم وقتی زنت دوسال رفت زندان می فهمی بیکاری کیه!

همسر آن آقا هم آمد و گفت خواهرم کرمانشاهه! (البته من از همسایه‌هایی که با آن‌ها ارتباط داشتند شنیده بودم که خواهرش به تهران رفت و آمد داشته، آن هم در ایام اغتشاشات بنزینی آبان 98!)

گفتم چطور تا تهران میره، قم نمی تونه بیاد!

 

من از جلسه رفتم بیرون و دادیارها به آن آقا تفهیم کردند که اگر پرونده از شورای حل اختلاف به دادگاه برود، برای آنها خیلی بد می‌شود و تا دو سال حبس و حدود 80 ضربه شلاق در انتظار آن خانم‌ها است.

خلاصه، آن‌ها جوری ترسیدند که آن خانوم غروب از کرمانشاه آمد و هردوی خانوم ها مکتوب، جلوی هیات مدیره عذرخواهی کردند.

 

 

بماند که در ایام شکایت، آن خانوم که همسایه بود، می‌رفت پیش همسایه‌ها و می‌گفت: آن شب آقا من و خواهرم را زیر مشت و لگد گرفته بود و دندان خواهرم هنوز در می‌کند و . . آن همسایه‌ها هم تمام ما وقع را کف دست من می‌گذاشتند.

 

إن شاءالله ماجرای پلیس‌ها در قسمت بعد.


تفاوت مشرب مشایی و اشراق به تفاوت آن‌ها در وم کشف و شهود بر‌می‌گردد.

مشاییان قدرت عقل را بی‌نیاز از کشف و‌شهود می‌دانستند، اما اشراقیان، کشف و شهود را در تقویت عقل موثر می‌دانستند.

از این جهت ملاصدرا اشراقی بود اما حکمت متعالیه یک تفاوت اساسی فلسفه مشایی و اشراقی دارد و آن تکیه بر اصالت وجود است. (درآمدی بر نظام حکمت صدرایی ، عبدالرسول عبودیت ، ج۱، صص ۶۸-۷۰)

یعنی اصالت وجود، زیربنای فلسفه‌ی ملاصدرا است.

همچنین از اصالت وجود، سه مساله‌ی دیگر نشأت می‌گیرد که در مجموع این چهار مساله، پایه‌های اصلی حکمت متعالیه به شمار می‌آیند:

 

  1. اصالت وجود و اعتباریت ماهیت
  2. تشکیک در وجود (یا تجلی و تشأن)
  3. وحود رابط معلول
  4. حرکت جوهری

(درآمدی بر نظام حکمت صدرایی ، عبدالرسول عبودیت، ج۱، ص ۶۰)

 

نتیجه آنکه اگر بخواهیم برمبنای حکمت متعالیه علم اجتماعی تولید کنیم، به نوعی  با این چهار مساله سر و کار داریم.

 

 

 

پ.ن1: حقیر پایان‌نامه جدید شروع کردم و از این به بعد حول بخش‌های این پایان‌نامه می‌نویسم.

پ.ن2: إن‌شاءالله در مطالب بعدی، یکی دو نمونه‌ی کوچک از تولید علم اجتماعی از منظر حکمت متعالیه را نشان می‌دهم.

 

 

 

 


مسکویه برای آدمی سه نوع هدف قائل است و افعال انسان‌ها را برپایه‌ی محبت به این سه هدف تحلیل می‌کند.

  1. کنش براساس حب خیر: مانند تشکیل خانواده برای تعالی معنوی یا تجارت و کسب سود برای کمک به مساکین
  2. کنش براساس حب نفع: مانند تجارت صرفا برای کسب سود و منفعت
  3. حب لذت: مانند غذا خودن، نکاح و . صرفا برای کسب لذت
  4. ترکیبی: مانند ازدواج با فردی ثروتمند، هم برای تعالی معنوی، هم کسب منفعت و هم کسب لذت

با توجه به اهمیت خیر و حب خیر در جامعه، مسکویه نسبت افراد جامعه با خیر را جداگانه بیان می‌کند: 

ادامه مطلب


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها