ما به عنوان یک انسان، در هر لحظه گزینه‌های مختلفی برای تنخاب کردن داریم:
برای مثال:
درس بخونم یا نخونم!
خدا رو بپرستیم یا نپرستیم!
این لباس رو بپوشم یا اون یکی!
به رئیسی رای بدم یا !
از فلانی انتقاد کنم یا نکنم!
از این راه برم یا نرم!
به اون خانوم یا آقا نگاه کنم، یا نکنم!
و هزاران گزینه‌ی دیگری که می توان آن‌ها را انتخاب کرد!

امّا یک لحظه صبر کنید! شما در یک لحظه، فقط یک یا تعداد محدودی از گزینه‌های پیش‌روی خودتان را می توانید انتخاب کنید.
برای حل این مشکل، شما باید گزینش کنید.
به عبارت دیگر، باید دید که کدام گزینه خوب یا خوب‌تر است و باید آن را انتخاب کرد.

امّا اینجا یک سوال دیگر پیش می‌آید: آیا برای گزینش، هیچ ملاک و معیاری وجود دارد یا خیر؟
و اگر وجود دارد، آن ملاک و معیار چیست؟

اندیشمندان مختلف، در پاسخ به این سوالات، جواب‌های مختلفی ارائه کرده‌اند و مکاتب مختلفی ایجاد کرده‌اند، که به صورت کلّی می توان آن‌ها را به دو دسته تقسیم کرد:
1. مکاتب غیرواقع‌گرا
2.مکاتب واقع‌گرا

مکاتب غیرواقع‌گرا، می‌گویند که هیچ ملاک و معیاری به غیر از میل و خواست فرد یا افراد وجود ندارد. یعنی کار خوب، همان است که فرد یا افراد به آن میل دارند و باید همان را انجام داد.
تنها اختلاف این دسته از اندیشمندان این است که میل جمع مهم‌تر است یا میل فرد یا میل موجود دیگری مثل خدا!

امّا مکاتب اخلاقی واقع‌گرا، می گویند که برای انتخاب، ملاک و معیاری غیر از میل افراد وجود دارد و آن ملاک واقعی است. امّا در خود ملاک اختلاف دارند، مثلا یکی می گوید ملاک قدرت است و دیگری هم می گوید که ملاک، سود است و دیگری .


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها