از این استاد‌های ناامید خیلی حالم بهم میخوره!

کم هم نیستن!

یه بار سر کلاس نظریه‌ها، به یک از اساتید ناامید تیکه انداختم که استاد! از این کتاب نظریه‌ها فقط سیاهی و ناامیدی می‌باره!

برگشت گفت : بله! این‌ها نخبگانی بودند که واقعیت جامعه‌ را درک کردند و دچار یاس ناامیدی شدند!



امّا من به شدّت امیدوارم!

به چند دلیل:

1. طبق آمارها و شواهد میدانی، جامعه‌ی ما رو به رشد است.


2.  سقوط‌هایی هم که داشتیم، غالبا از سنخ فرهنگی بودند.  و این سقوط‌ای فرهنگی، در ظاهر بود نه باطن.

برای مثال، اوّل انقلاب، خیلی از زن‌ها، یا به زور یا از سر جوزدگی، چادری شدند، و حالا همون‌ها بی‌خیال شدند و عدّه‌ای که مردم از انقلاب برگشته‌اند!

نه آقا! این سقوط ساختگی است و از اوّل فتحی خاصی صورت نگرفته بود!



خیلی از اوقات به این استناد می‌کنند که با افزایش تحصیلات، سطح دین‌داری کاهش پیدا می‌کند. یعنی بی‌دینی با آگاهی صورت می‌گیرد. امّا نکته:

اوّلا خیلی از تحصیلات، ربطی به دین ندارد و این رابطه، صرفا به خاطر فضای دانشگاهی کشور هستش که بخش عظیمی از اون دست بی‌دین‌ها و غرب‌زده‌هاست.


ثانیا هرکسی ندونه، ما دیگه میدونیم که اکثر تحصیلات دانشگاهی، تکرار طوطی‌وار حرف‌های دیگران هستش به طوری که در عرصه‌ی علوم انسانی ما تقریبا هیچ تولید سطح بالا و فاخری از خودمون نداریم ( مگر به ندرت).

یعنی حتّی اساتید ما هم طوطی‌وار درحال تکرار هستند.

(حوزه هم دست کمی از این فضا نداره، فقط با این تفاوت که طوطی‌وار حرف علمای سلف تکرار میشه و تقریبا فقط شاگردهای علّامه طباطبایی هستند که حرف نو دارد و موارد نادر دیگر!)


3.  اگر همیق به جامعه نگاه کنیم، خواهیم دید که مومنان از اسلام و انقلاب و . دست برنمی دارند تا ظهور دولت یار!

طبق احادیث، هربلایی سر مومن بیارن، باز هم از حبّ اهل بیت (علیهم السّلام) دست برنمی داره.


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها