بذارید اوّل کار آب پاکی رو بریزم روی دستتون.
اینجا روی لفظ دعوا نداریم. اصلا به علم بگید بیل بیلک! کاری نداریم.
ما میخواهیم راجع به یک حقیقت بحث کنیم.
همه‌ی ما در ذهن خودمون یه سری تصویرها و مفهوم و صورت و . داریم.
گاهی اوقات این مفاهیم از چیزهایی حکایت می‌کنند.
امّا یک سوال پیش می آید و آن اینکه از کجا معلوم این حکایت ها واقعی هستند؟!

عدّه‌ای گفتند باید تجربه شود و هرچیزی که از سنخ تجربه نباشد، ارزش ندارد و از این جور حرفا!
بعدا که نقص این نظریه مشخص شد، نظریه‌های دیگری مثل ابطال پذیری، انسجام، سادگی و . مطرح شد که همگی ناموفق بودند.
آخر آخرش به این نتیجه رسیدند که همه چیز نسبی است.

خب حالا بیایم سراغ فضاهای اسلامی.

فلاسفه‌ی صدرایی برای حل مشکل شک گرایی و نسبی گرایی، بحث‌های معرفت‌شناسی، بر پایه‌ی علم حضوری رو مطرح کردند و علم حضوری را سنگ بنای شناخت قرار دادند.
یعنی نه از توحید شروع کردند، نه از اسلام، نه از قرآن و نه چیز دیگه. بلکه از علم حضوری شروع کردند.

حالا یه سوال؟
آیا نقطه شروع شهید آوینی و استاد طاهرزاده، چیزی غیر از علم حضوری است؟!
اگر آره، با شبهات شک گرایان چه می کنند؟!

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها